محسن

قرن‌ها بود که دهات این ناحیه به بوتۀ نسیان سپرده شده بود. این دهات دورافتاده که دور از دسترس کلیۀ مراکز شهرنشین بود، در عقب‌مانده‌ترین قسمت اروپای شرقی قرار داشت. نه مدرسه‌ای وجود داشت و نه بیمارستانی، نه جاده و پل سالمی و نه برقی. مردم به شیوۀ اجدادشان در آلونک زندگی می‌‌کردند. دهاتی‌ها بر سر حق استفاده از رودخانه و جنگل و دریاچه با یکدیگر نزاع داشتند. تنها قانون حاکم، حق سنتی قوی‌تر و ثروتمندتر بر ضعیف‌تر و فقیرتر بود. وجه اشتراک این مردم که به‌وسیلۀ مذهب کاتولیک و مذهب ارتدوکس دو فرقه شده بودند، فقط خرافات شدید و بیماری‌های بی‌شماری بود که انسان و حیوان را به یکسان می‌آزرد.

جاهل و وحشی بودند، اما نه به خواست خودشان. زمین بی‌حاصل بود و آب و هوا سخت. رودها که اکثراً فاقد ماهی بودند، مکرراً، طغیان می‌کردند و مراتع و مزارع را به مرداب بدل می‌ساختند. باتلاق‌ها و لجن‌زارهای وسیع، منطقه را قطعه‌قطعه کرده بود،