آدم خوشقلبی را میشناختم که با بدگمانی ابداً میانه نداشت. صلحطلب و آزادمنش بود و به انسانها و جانوران یکسان محبت میورزید. بیتردید میگویم: در پاکی روان بیهمتا! خب، در ایام آخرین جنگهای مذهبی در اروپا، بهروستا پناه برده بود. بر در منزلش نوشته بود «اهل هر کجا هستید، بفرمایید داخل، قدمتان روی چشم». تصور میکنید چه کسانی این دعوت محبتآمیز را پذیرفتند؟ یک مشت شبهنظامی که آنجا را خانهی خودشان میدانستند وارد شدند و شکمش را دریدند.
خدیجه
18
آذر