سیدعلی عمق نگاه شیخ را کاوید. سؤالی دارم که سالهاست میخواهم مطرح کنم. درباره آن شب که بهتنهایی در سرداب مولایمان حضرت حجت بودی… شیخ نگاهش را از سید گرفت و آرام به راه افتاد. باید قبل از ظهر به یک مضیف برسیم. آفتاب خیلی تند شده. برای حال شما نگرانم. سیدعلی دانست که شیخ سؤال او را میداند و اکنون زمان پاسخ به آن نیست. شیخمرتضی و سیدعلی بسیاری از گفتوگوهایشان را بدون کلمه انجام میدادند؛ حتی آنگاه که با هم نبودند.
خانم
16
آذر