بهرام ساویز که در تاریک و روشن صبح آن روز یعنى لحظهاى که زنگ ساعت مسجد عمادالدوله با پنج ضربه متوالى پایان شب را اعلام مىداشت با مادرش بدرود گفته و شهر را پشت سر نهاده بود پس از شش فرسخ راهپیمایى مداوم اینک موقعى به ده مىرسید که که سه بعدازظهر بود. با این وصف و با آنکه بیش از بیست کیلو بار داشت و تمام راه را در گرماى خرداد ماه پیاده و بهشتاب پیموده بود ابدآ احساس خستگى نمىکرد
خانم
15
آذر