مریم

در نجنگیدن، خفّت‌مان دادی، و در نتوانستن، ذلّت‌مان را به‌رُخِ‌مان کشیدی… نپرسیده‌ام چرا، و نخواهم پرسید. شاید تو چنین خواسته‌یی که ایشان را فوجْ فوجْ کَشتی کشتی به‌اینجا، به‌مهمانی مرگْ بفرستی تا ما عاقبتْ برانگیخته شویم و بَد بکُشیم‌شان.