maryam.khoshnejat69

__ بانوی من! بسیاری از نخستین‌ها، تَوَهُّم است؛ نخستین روز، نخستین ساعت، نخستین نگاه، نخستین کلماتِ عاشقانه… یاد، عینِ واقعه نیست، تَخَیُّلِ آن است، یا وَهمِ آن. یاد، فریبِمان می‌دهد. حتّی عکس‌ها راست نمی‌گویند. حتّی عکس‌ها. چیزی بیش از یاد، بیش از عکس، بیش از نامه‌های عاشقانه، بیش از تمامِ نخستین‌ها عشق را زنده نگه می‌دارد: جاری‌کردنِ عشق: سَیَلانِ دائمی آن. در گذشته‌ها به دنبالِ آن لحظه‌های نابْ‌گشتن، آشکارا به معنای آن است که آن لحظه‌ها، اینک، وجودندارند. آتشی که خاکستر شده، عزیز من، آتش نیست __ حتّی اگر داغِ داغ باشد. برادرت از راه می‌رسد، شادِ شاد، با یک بغل سرشاخه و هیمهٔ مرطوب. __ «نگذاریم شُعله بمیرد. فریبِ حرارت را نخوریم. اصل، رقصِ شعله‌هاست نه گُل‌های سرخی زیر قبای خاکستر». عسل! این حرف‌ها را شوهرت یادم داده. باورکنم یا نکنم؟