در این پازل جادویی هیچ چیز و هیچ کس آنچه به نظر میآید نیست. سرنوشتها به هم گره خورده و هویت انسانها با هم عوض میشوند. جادوگر طلسمی به دنبال هاول فرستاده است. آیا سرنخ شکستن این طلسم درون ابیات یک شعر است؟ قرارداد اسرارآمیز بین هاول و شیطانک آتش، کلسیفر چیست؟ در این داستان جذاب در هر صفحه با شگفتی تازهای روبرو خواهید شد! وقتی سرانجام آخرین نبرد بین جادوگر و هاول پایان میپذیرد تمام قطعات پازل به شکل جادویی بر سر جای خود قرار میگیرند.
قلعه متحرک
Earn 17 Reward Points200,000 تومان قیمت اصلی 200,000 تومان بود.170,000 تومانقیمت فعلی 170,000 تومان است.
وزن | 336 گرم |
---|---|
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | یازدهم |
سال انتشار | 1381 |
تعداد صفحه | 302 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9789645757357 |
ناموجود
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
جالبترین چیز حرفهاى مشترىها بود. هیچ کس نمىتواند بدون شایعه پراکنى کلاه بخرد. سوفى در حالیکه سوزن مىزد در اتاق کوچکش مىنشست و مىشنید که مثلاً شهردار دیگر هرگز سبزى نخواهد خورد یا اینکه قلعهى جادوگر هاول دوباره به طرف صخرهها رفته، واقعا که این مرد… زمزمه، زمزمه، زمزمه… هنگامى که صحبت از هاول جادوگر بود همیشه صداها تبدیل به زمزمه مىشدند، اما به هر حال آنچه دستگیر سوفى شد این بود که هاول ماه پیش دخترى را پایین تپه به چنگ آورده زمزمهها مىگفتند: «او ریش آبیه.» و زمزمهها دوباره بلند شدند تا بگویند که مدل موى جین فریر مایهى آبروریزى است. او کسى بود که هیچ وقت حتى علاقهى جادوگر هاول را نیز جلب نکرده بود چه برسد به یک مرد محترم. بعد همه با عجله به زمزمه دربارهى جادوگر ویست مىپرداختند. سوفى به این فکر افتاد که بهتر است هاول و جادوگر ویست به هم بپیوندند.
بنابراین، وقتى چند ماه بعد، قلعه سیاه بلندى که ابرهایى از دود سیاه از چهار برج بلند و باریکش به هوا برمىخواست ناگهان بر فراز تپههاى بالاى مارکت چیپینگ ظاهر شد همه کاملاً مطمئن بودند که جادوگر از ویست بیرون آمده و مانند پنجاه سال پیش قصد دارد مردم را بترساند. مردم واقعا ترسیده بودند. هیچکس تنها بیرون نمىرفت بخصوص در شب. چیزى که باعث ترس بیشتر مىشد این بود که قلعه در یک جا باقى نمىماند. گاهى اوقات لکهى بلندى در شکارگاههاى شمال غربى بود، گاهى وقتها بر فراز سنگها در طرف شرق، و بعضى وقتها به پایین تپه مىآمد تا در میان بوتهها درست بعد از آخرین مزرعه در طرف شمال جاى بگیرد. گاهى مىشد حرکت قلعه را به چشم دید که دودى خاکسترى از برجهایش بیرون مىآمد. براى مدتى همه فکر مىکردند قلعه پس از مدت کوتاهى پایین خواهد آمد و شهردار مىخواست کسى را براى کمک نزد پادشاه بفرستد.
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.