پای انگلیسی جماعت هر جا که باز شود، چیزی جز بدبختی ندارد خصوصا اگر رعیت شاه قاجار باشی، مثل عطیه دختر هده ساله دزفولی.
با آغاز جنگ جهانی اول، پای سربازان بریتانیایی به ایران باز شده است و یکی از شهرایی که آنها با آنجا پا گذاشتد دزفول بود. در این میان عطیه دختری که چشم انتظار آمدن برادر از طهران است، تا زودتر به خانه بخت برود، از سوی یک سرباز انگلیسی مورد تعرض قرار می گیرد.
عطیه که روزگارش را سیاه شده می بیند خودش را به آب و آتش می زند بلکه از این مخمصه و شر انگلیسی رها شود. اما گفتن این حرف به همین سادگی نیست. اکنون اوست، عشقی که در حال از دست دادن است و برادرانی که به خون سربازان اشغالگر انگلیسی تشنه اند.
آیا یک دختر هفده ساله می تواند پای اشغالگران بریتانیایی را از دزفول دور کند یا نه؟
این روایت بخش کوچکی است از ستمی که در هنگامه جنگ جهانی اول بر مردم ایران رفته است
فاطمه –
متن روان و ساده ای داشت، فقط یکسری جاهای کتاب خود نویسنده هم اسم هارو جابجا نوشته بود، بخصوص صفحات ابتدایی کتاب رو چندبار خوندم با بفهمم عطیه کدومه و مینا کدوم…
و اینکه نمیشه صرفا چون این داستان در تاریخ روایت میشه، بهش گفت تاریخی. چون هیچ نکته تاریخی و اطلاعات تاریخی ای به دانسته های مخاطب اضافه نمیشه. (بنظر من البته)
و اینکه صرفا یه داستان نسبتا عاشقانه بود و بنظرم میخواست تابو شکنی کنه، ولی دست و پای نویسنده بابت سانسور و فلان بسته بود و باید حدس میزدی چه اتفاقی افتاده.
در کل من این کتاب رو تموم کردم و اواسط کتاب فکر میکردم خیلی عالیه ولی وقتی مثل فیلمهای ایرانی تموم شد دیگه نتونستم بپذیرمش.
کتابی نیست بخوام به کسی معرفی کنم.
با آرزوی موفقیت برای نویسنده عزیز🌸🌱🤲🏻