کتاب «خوب مثل مرده ها» رمانی نوشته ی «هالی جکسون» است که نخستین بار در سال 2021 منتشر شد. «پیپ» برای مقابله با «اختلال اضطراب پس از سانحه» (PTSD)، به مصرف قرص های «زاناکس» روی آورده است. او به دریافت تهدیدهای آنلاین عادت دارد اما یک پیام مشخص، بارها و بارها برای او ارسال شده است: «چه کسی دنبالت خواهد گشت اگر این بار تو کسی باشی که ناپدید می شود؟» فردی ناشناس، کبوترهایی مرده را در حیاط خانه «پیپ» می گذارد و شکل هایی اسرارآمیز را با گچ در مقابل خانه اش می کشد. کارآگاه «هاکینز» اما اعتقاد ندارد که الگویی مجرمانه در کار است و به همین خاطر، از تحقیق در مورد این رویدادها امتناع می کند. «پیپ» خودش دست به کار می شود و تحقیقاتش، او را به یک قاتل سریالی در زندان می رساند. با این حال «پیپ» نگران است که پلیس شاید فردی اشتباه را دستگیر کرده باشد.
خوب مثل مرده ها
Earn 31 Reward Points359,000 تومان قیمت اصلی 359,000 تومان بود.305,150 تومانقیمت فعلی 305,150 تومان است.
وزن | 360 گرم |
---|---|
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | دوم |
سال انتشار | 1401 |
تعداد صفحه | 406 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9786227566529 |
ناموجود
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
همهجا ساکت بود. فقط دور سرش وزوز میکرد؛ انگار همهچیز تا چند لحظۀ پیش زنده بود
به چشمهایش زل زد. البته اگر سر داشت، این کار را میکرد
انگار پرنده از شکاف بین پردهها جسم خوابآلود پیپ را روی تختش تماشا میکرد. هم اینجا بود هم آنجا.
آخرین قدمهایش را به یاد آورد. بعد سه بار جلو رفت و خانۀ جدیدشان را پیدا کرد.
روی زمین سرد زانو زد. گچ را خُرد کرد. انگشتهایش قرمز و حساس شدند. گچ را روی خطوط آجری کشید. دو پا، یک بدن، دو دست، بدون سر. آنقدر ادامه داد تا پنج شکلک رقصان کنار هم قرار گرفت. انگار آدمکها آرامآرام به سمت پیپ خوابآلود میرفتند تا او را با خود ببرند.
چهار ماه گذشته بود و پلیس هنوز پیدایش نکرده بود. همسرش، فلورا، هشت هفته پیش به اداره پلیس هِیستینگز رفته و خودش را تسلیم کرده بود. ظاهراً در مسیر فرار از هم جدا شده بودند. نمیدانست شوهرش کجاست، ولی در فضای مجازی شایعه شده بود که او به فرانسه فرار کرده است. درهرحال، پیپ دنبالش میگشت. نمیخواست دستگیرش کند، مجبور بود او را پیدا کند. این دو موضوع با هم فرق داشت، برای همین اوضاع هیچوقت عادی نمیشد.
بابا نگاهش کرد. «به خاطر جلسه استرس داری؟» همان موقع صدای جیغ چرخهای قطار بلند شد و به مارلیبُن رسیدند. «طوری نمیشه. فقط به حرفهای راجر گوش کن. باشه؟ اون وکیل خیلی خوبیه. میدونه چی باید بگه.»
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.