این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید


از غبار بپرس
از غبار بپرس
210,000 تومان
| نویسنده | |
|---|---|
| مترجم | |
| ناشر | |
| موضوع | |
| قطع کتاب | |
| نوبت چاپ |
پنجم |
| سال انتشار |
1395 |
| تعداد صفحه |
251 |
| جلد کتاب |
شومیز |
| زبان کتاب |
فارسی |
برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
210,000 تومان
در انبار موجود نمی باشد
این کتاب در حال حاضر موجود نیست، اما می توانیم آن را با درخواست شما تامین کنیم و از طریق پیامک با خبرت کنیم!
از طریق دکمه زیر درخواست تامین فوری رو به همراه ثبت تلفن همراه انجام بده.
مشاهده QR CODE

با خرید این محصول 21 سکه معادل 4,200 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!
ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 1,000,000 تومان
امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ
کادوپیچ
برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)
وون بودم، گشنه و لب به خمره و در تقلای نویسنده شدن. بیشتر مطالعاتم رو تو کتابخونه ی عمومی وسط لس آنجلس انجام می دادم و هیچ کدوم از چیزهایی که می خوندم به من یا خیابون ها و آدم های دوروبرم ربطی نداشت. یه جوری بود که انگار همه فقط با کلمات بازی می کردن و اون هایی که تقریبا هیچی برای گفتن نداشتن، همون هایی بودن که نویسنده های درجه یک به حساب می اومدن.
| وزن | 230 گرم |
|---|---|
| نویسنده | |
| مترجم | |
| ناشر | |
| موضوع | |
| قطع کتاب | |
| نوبت چاپ |
پنجم |
| سال انتشار |
1395 |
| تعداد صفحه |
251 |
| جلد کتاب |
شومیز |
| زبان کتاب |
فارسی |
4 دیدگاه برای از غبار بپرس
پاکسازی فیلتربرای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.
- 15641
بریده هایی از کتاب از غبار بپرس
اگر کتاب "از غبار بپرس " را مطالعه کرده اید، بریده هایی از متن آن را با دیگران به اشتراک بگذارید!
متن ارسال بعد از بررسی تایید و منتشر خواهد شد.
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
-
خدیجه
یه قوطی پر توتون و یه پیپ نو داشتم. قهوه در کار نبود، ولی اهمیتی نمی دادم. بعد داستان جدیدم اومد روزنامه فروشی ها. «تپه های از پیش تر گم!» به اندازه «سگ کوچولو خندید» هیجان انگیز بود. نسخه مجانی ای رو که هکمث فرستاده بود سرسری نگاه کردم. در هر حال شادم کرد. یه روز اون قدر داستان می نوشتم که یادم نمی موند کجا چاپ شدن. «سلام، باندینی! داستانت توی شماره این ماه آتلانتیک مانثلی قشنگ بود.» باندینی گیج می شه. «توی آتلانتیک کار داشتم؟ خب، خب.»
-
خدیجه
سخت کار می کردم. مثلا پاییز بود، ولی من تفاوتی حس نمی کردم. هر روز آفتاب داشتیم و هر شب آسمون آبی. بعضی وقت ها مه بود. دوباره میوه می خوردم. ژاپنی ها به م نسیه می دادن و گلچین دکه هاشون مال من بود. موز، پرتقال، گلابی، آلو. هر از گاه کرفس هم می خوردم.
-
خدیجه
جوون بودم، گشنه و لب به خمره در تقلای نویسنده شدن. بیشتر مطالعاتم رو تو کتابخونهٔ عمومی وسط لس آنجلس انجام می دادم و هیچ کدوم از چیزهایی که می خوندم به من یا خیابون ها و آدم های دور و برم ربطی نداشت. یه جوری بود که انگار همه فقط با کلمات بازی می کردن و اون هایی که تقریبا هیچی برای گفتن نداشتن، همون هایی بودن که نویسنده های درجه یک به حساب می اومدن. نوشته هاشون ترکیبی بود از ظرافت و فرم و صناعت، و همین ها بود که خونده می شد و تدریس می شد و هضم می شد و دفع می شد

علی –
کتاب بسیار خوبی هست حتما باید بخونده بشه
علی –
این کتاب سوم از مجموعه باندینی هستش که ترتیب خواندن این مجموعه به این صورت میباشد : 1-تا بهار صبر کن، باندینی 2- جاده لس آنجلس ( که متاسفانه ترجمه نشده) 3- از غبار بپرس 4- رویاهایی از پناهگاه هیل ( اینم متاسفانه ترجمه نشده
بهنام مؤمنی –
کتابی کلاسیک و خواندنی از نویسندۀ پرکار.
خدیجه –
ارزش خواندن دارد