عقل نيز مانند وجدان می‌تواند به‌يک عضله تشبيه شود. اگر از يک عضله بدن استفاده نشود، به‌تدريج ضعيف و ناتوان خواهد شد.»

تفاوت بزرگ يک معلم مدرسه و يک فيلسوف واقعی آن است که معلم مدرسه گمان می‌کند خيلی چيزها می‌داند که می‌خواهد به‌ضرب و زور به‌شاگردانش بياموزد، حال آن که يک فيلسوف می‌کوشد تا به‌اتفاق شاگردان خود برای پرسش‌هائی که از

چه شنیع است که ستایش یک شایستهٔ ستایش را به شماتتِ یک شایستهٔ ستایش دیگر بیامیزند.

واقعیت چیزی نیست بجز آنچه را وی می‌بیند، یا به ما می‌گوید، این واقعیت بیشتر از آنکه اطلاعاتی در مورد جامعه و جهان را وی بدهد خود او و دنیای درون او رامشخص می‌کند. مکان داستان از چاردیواری اتاق راوی

آنابلا شگفت‌زده سرش را تکان داد، خوشش آمد و لبخندزنان گفت: واقعاً در اسلام همه‌چیز هست! اگر نماز شما این‌طور منظم باشد حتماً در همهٔ کارهایتان به صف پایبند هستید. مثلاً منظم سوار اتوبوس می‌شوید تا جا برای کسی که

بخش زیادی از آثار آکویناس از ارسطو اقتباس شده‌اند، اما او بسیاری از ایده‌های ارسطو را بسط داد و روشن کرد و به تفکر ارسطویی کمک شایانی کرد. یکی از دستاوردهای برجسته‌ی او «پنج راه» یا دلایلی برای وجود خداست

از این سو به آن سو می شوی و جان می کنی از شر دلشوره ها خلاص شوی. از شر انتظار و دلواپسی. از شر تردید و هراس. امشب بی قراری و تپش قلبت بالا رفته. نفست گرفته. تشنه ات

اونارو دور بگردون. تو نهر آب فروشون کن. بهشون بگو اگه مثل تو فکر نکنن تو آتیش جهنم می‌سوزن. چه لزومی داره اونارو به یه جای خاصی راهنمایی کنی. فقط راه بیفت تا اونا هم دنبالت بیان.»

از باغ می برند چراغانی ات کنند تا کاج جشن های زمستانی ات کنند

حتی زمان می‌ایستد از این تجسم تو سوی مسجد می‌روی، مسجد به سویت

منظره خانه ما ساختمانی با آجرهای قهوه‌ای‌رنگ، محوشده در انبوهی از پیچک‌ها بود. جلوی ساختمان زمینی شبیه چمن‌زار با دو درخت خمیدهٔ بلوط دیده می‌شد. درختان و پیچک‌ها غرق تار عنکبوت شده بودند و به‌سختی می‌شد آن خانه را دید.

نگاه واپس ماندهٔ حوزهٔ علمیهٔ قم، فلسفه و عرفان‌گویی و شعرسرایی امام را برنمی‌تافت. چنان‌که وقتی خبر سرایش بیت «سزد ز دانهٔ انگور سبحه‌ای سازم/ برای رفتن میخانه استخاره کنم»، به آیت‌الله حائری یزدی دادند و گفتند: «دیگر بی‌دینی‌ای نمانده