کتاب محبوب و فراموش نشدنی سرگذشت ندیمه، نوشته مارگارت اتوود است که انتشارات ققنوس، با ترجمه سهیل سمی آن را منتشر کرده است.
مارگارت اتوود، نویسنده و منتقد سرشناس کانادایی،زنی است که اکثر اوقات سعی می کند در آثارش،زنان را شخصیت اصلی و قهرمان داستان های خود کند،و فشارهای اجتماعی و زندگی چالش برانگیز زنان در جامعه مردسالار و دارای تبعیض جنسیتی را به تصویر بکشد.نویسنده ای که با آنکه داستان هایش مبتنی و براساس رخداد ها و واقعیت های اجتماعی هستند،اما با شوخی ها و تخیل های او نیز همراه شده اند.بانویی که دارای کتاب های پرفروشی مثل "زن خوراکی"، "کف پوش"، "زندگی پیش از انسان"، "چشم گربه"، "چهره پنهان" و "آدمکش کور" است.
نکته جالب درباره آثار مارگارت اتوود به زبان فارسی، این است که تعدادی از آثار او برای فارسی زبانان، توسط سهیل سمی،مترجم علاقه مند به ادبیات انگلیسی،ترجمه شده است.کتبی مانند "اوریکس و کریک"،"بانوی پیشگو"، "آخرین انسان" و "چشم گربه"،سابقه ای که کمک شایانی به درک بهتر معنا و منظور اصلی خانم اتوود در نوشته هایش،و به تبع ترجمه دقیق تر و نزدیک تر به متن توسط آقای سمی کرده است.
سرگذشت ندیمه، رمانی است آمیخته به ترس،شوخی،اتفاقات تلخ و درس هایی تاریخی،رمانی است که به شیوه ای هوشمندانه و مبتکرانه،هم از تصمیمات اشتباه و خانمان برانداز سیاسی می گوید،و هم از موقعیت های نابرابر زن و مرد در جامعه و در ارتباط با یکدیگر،سخن می گوید.
سرگذشت ندیمه،داستانی است که با آنکه پایانی باز دارد،اما حدس زدن ادامه اتفاقات برای مخاطب کار دشوار و پیچیده ای نیست،و همین موضوع هم هست که به دوست داشتتنی تر شدن پایان آن افزوده و به در خاطر ماندن رمان کمک کرده است.
سرگذشت ندیمه دراصل،قصه و حکایتی است که می تواند واقعیت و آینده ای بسیار ترسناک و اسفناک باشد.
داستان کتاب،در سال 2195 میلادی،در جامعه ای ویران شده و سرکوب دیده،توسط شخصیت اصلی داستان،زنی به نام << جوون >> ملقب به << افرد >> روایت می شود،یکی از ندیمه های شهر گیلاد،خدمتکاری که کاری ممنوعه انجام می دهد و مخفیانه خاطرات اش را می نویسد.
سرگذشت ندیمه
شهر گیلاد حکومتی دینی دارد و حاکمانی که هر کاری انجام می دهند،می گویند که مجوز اش از پیش در انجیل صادر شده است.مردم گیلاد،به دلایلی،هم زنان و هم مردان اکثرا عقیم هستند،اما عقیم بودن زنان،بیشتر به چشم می آید،در عین حال کسی اجازه ندارد از دلایل سترون بودن مردم سوالی بپرسد و حرفی بزند.
محوریت کتاب سرگذشت ندیمه،متمرکز بر زنان ندیمه است،انسان هایی که جرم شان ندیمه بودن و زن بودن است،کسانی که بسیار زحمت می کشند اما از هیچ حق و حقوقی برخوردار نیستند،ندیمه هایی که همیشه توسط ارباب هایشان تحت کنترل هستند، آنها نه حق دارند حرف بزنند،نه حق دارند مالکیتی بر چیزی داشته باشند و نه حق دارند بخوانند و یا بنویسند،زنانی که حتی حق خودکشی کردن هم ندارند، بانوانی که حتی از محدود امتیازاتی که سایر بانوان در اقشار ممتاز جامعه،به عنوان همسران و دختران مردان صاحب قدرت،از آن ها برخوردار هستند هم محروم هستند،و حتی از طرف هم جنس های خود که در طبقات بالاتر جامعه قرار دارند،مورد بی توجهی و ستم قرار می گیرند.
خدمتکارانی که آزادند تنها یک بار در روز،آن هم به شرط همراهی یک ندیمه دیگر،در سکوت،به خرید بروند،ندیمه هایی که به جای همکار،دشمن هم دیگرند و حتی خودشان هم یکدیگر را تحت نظر دارند.
در جامعه گیلاد،زندگی برای ندیمه هایی که عقیم هستند تا زمان پیری همینگونه ادامه پیدا می کند،و آنها زمانی هم که پیر شدند،به منطقه مستعمرات تبعید می شوند،اما زندگی برای ندیمه هایی که مشخص می شود توانایی باروری دارند کمی متفاوت می شود،آنها به دستور و زیر نظر و فشار حکومت،نزد فرمانده هایی که همسران شان،بچه دار نمی شوند فرستاده می شوند تا آنها را صاحب فرزند کنند،در این شرایط،اگر ندیمه باردار بشود تا زمان زایمان در خانه آن فرمانده می ماند،و صرفا به خاطر فرزندی که در شکم دارد،مورد توجه موقتی قرار می گیرد،و بعد از فارغ شدن،مجددا برای باروری به نزد فرمانده دیگری فرستاده می شود،و در انتها و در زمان پیری،تنها پاداشی که دریافت می کند،این است که به منطقه مستعمرات تبعید نمی شود.
مردم جامعه و به خصوص ندیمه ها،به سختی و با دل آزردگی،به زندگی خود ادامه می دهند تا آنکه از طریقی متوجه می شوند که افراد توانمند و مخالف حکومت،سازمانی مخفی و زیر زمینی تشکیل داده اند و در آنجا،مشغول طرح ریزی و اجرای برنامه هایی هستند،و همین آگاهی از سازمان مخفی و پیدا شدن امید و ایده های جدید در ذهن مردم گیلاد است که مسیر داستان و سرگذشت ندیمه ها را به کلی عوض می کند.
مارگارت اتوود،در این کتاب،محیط اجتماعی بسیار ظلم زده ی افسرده پرور را به تصویر می کشد،فضایی که از دل آن،انسان های حق طلب و حق جو سربلند می کنند،افرادی که برای به سمت
مثبت کشاندن و تغییر دادن جامعه تلاش می کنند و در تاریخ آن دیار ماندگار می شوند.
کتاب سرگذشت ندیمه،به دلیل محبوبیت بسیار زیادی که در سراسر جهان پیدا کرد،جای خود را در دل کارگردانان و تهیه کنندگان سینما و تلویزیون نیز باز کرد،و توانست فیلمنامه فیلم ها و سریال های بسیار موفقی شود که تا سالهای سال،دیالوگ هایشان در قلب و ذهن مخاطبان شان باقی بمانند.
در آخر،تنها قسمت هایی از خود متن سرگذشت ندیمه است که میتواند پایان این نوشته باشد:
هولناکتر از همه، کیسههای روی سرشان است، هولناکتر از آنچه چهرههایشان میتوانست باشد. مردها را به مجسمههایی شبیه میکند که صورتهایشان هنوز طراحی نشدهاند. گویی مترسکهایی هستند که برای ترساندن ساخته شدهاند. یا گویی سرهایشان گونی است، پر از مادهای تفکیک ناپذیر، مثل آرد یا خمیر. سنگینی سرهاشان، جای خالیشان، به پایین کشیده شدنشان به خاطر جاذبه و دیگر حیاتی نیست که سر جا نگهشان بدارد. سرها صفرند.
اما اگر نگاه کنید و نگاه کنید، همان گونه که ما میکنیم، میتوانید خطوط صورتشان را زیر پارچه سفید، چون سایههایی خاکستری ببینید. سرها، سرهای آدم برفیهایی است که چشمان زغالیشان و بینیهای از هویجشان افتاده باشند. سرها ذوب میشوند.»
حال او اینجا نیست و مدام به این فکر میکنم که کجاست. دلم نمیخواهد ناگهان با او روبرو شوم. شاید در اتاق نشیمن یک پایش را روی زیرپایی گذاشته و خیاطی میکند. التهاب مفاصل دارد. شاید هم برای فرشتهها در خطوط مقدم شالگردن میبافد. باورم نمیشود که آنها وافعاً به چنین شالگردنهایی نیاز داشته باشند. به هر حال شالگردنهایی که زن فرمانده میبافد خیلی کار میبرند. او به طرح صلیب و ستاره که دغدغه دیگر زنان فرمانده است اهمیتی نمیدهد. روی شالگردنهایش نقش درختان انجیر یا عقاب یا طرحهای شق و رق انسان میاندازد، پسر و دختر، پسر و دختر. شالگردنهایش مناسب مردهای بالغ نیستند؛ به درد بچهها میخورند.
گاهی فکر میکنم، این شالگردنها را اصلاً برای فرشتهها نمیفرستند، بلکه میشکافند و دوباره کلاف میکنند تا چیز دیگری ببافند. شاید کل قضیه برای مشغول کردن زنان فرماندهان باشد، تا احساس کنند هدف دارند. به هر حال به کار زن فرمانده غبطه میخورم. داشتن اهداف سهلالوصول لذتبخش است.چرا غبطه مرا میخورد؟
با تشکر از تحلیلتون از کتاب
میخواستم بدونم سریالی هم که به همین نام ساختن چقدر به محتوای کتاب پایبند بوده ؟
ممنونم
کتاب عالی و فوق العاده ای هست
من کتاب را خواندم و خیلی ان را دوست داشتم
چه قدر اخر متن که نوشته های خود کتاب بود قشنگ بود
تحليل بسيار زيبايي بود ، علاقه مند شدم كتاب رو بخونم🌹
من کتاب را خواندم و دوست داشتم سریال هم دیدم و دوست داشتم
موضوع جدیدی بود برام
تا بحال اصا به ذهنم نرسیده بود این دسته موضوعات
آفرین به شما که تنوع خوبی در نظر گرفتین برای معرفی
سلام
کتاب خیلی جالبی بود و در همین تحلیل د متن کوتاه هم فضای داستان به تصویر کشیده شد ولی این داستان تقریبا دارد به ذهن ناخودآگاه مخاطب یه چیزی رو القاء میکند که حکومت دینی مساوی با این سرگذشت البته دد تاریخ خود آنها حکومت دینی باعث فشار به مردم شده بود
باتشکر
داستان خوبی داره
چه خوبه به کتاب همراه با سریال به همین نام به رشته تحریر در اومده
با سلام
میل به دوست داشته شدن آخرین توهم است رهایش کن . آزاد باش نوشته مارگارت اتوود از کدوم کتاب این نویسنده س؟؟