قهر، زبان استیصال است.قهر،پرتاب کدورت هاست به ورطه ی سکوت موقت؛ و این کاری ست که به کدورت، ضخامتی آزارنده میدهد. قهر،دو قفله کردن دری ست که به اجبار،زمانی بعد،باید گشوده شود، و هرچه تعداد قفل ها بیشتر باشد و چفت و بست ها محکم تر، در ، ناگزیر، با خشونت بیشتری گشوده خواهد شد. و راستی که چه خاصیت ؟ من و تو ، شاید از همان آغاز دانستیم که سخن گفتن مداوم -و حتی دردمندانه- در بابه یک مشکل، کاری ست به مراتب انسانی تر از سکوت کردن درباره آن
چهل نامه کوتاه به همسرم
Earn 12 Reward Points140,000 تومان قیمت اصلی 140,000 تومان بود.119,000 تومانقیمت فعلی 119,000 تومان است.
وزن | 150 گرم |
---|---|
نویسنده | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | چهل و نهم |
سال انتشار | 1399 |
تعداد صفحه | 138 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
1 عدد در انبار
3 دیدگاه برای چهل نامه کوتاه به همسرم
پاکسازی فیلترنادر ابراهیمی؛ زادۀ ۱۴ فروردین ماه سال 1315 در تهران؛ داستان نویس شناخته شدۀ ایرانی بود که فعالیت هایی هم در عرصۀ فیلم سازی، ترانه سُرایی، ترجمه و روزنامه نگاری داشت و از مشهورترین آثار او می توان به «آتش بدون دود»، «یک عاشقانۀ آرام»، «چهل نامۀ کوتاه به همسرم»، «بار دیگر شهری که دوست می داشتم» و «مردی در تبعید ابدی» اشاره کرد.
از وی بیش از صد اثر منتشر شده است که دربرگیرندهٔ داستان بلند و کوتاه، کتاب کودک و نوجوان، نمایش نامه، فیلمنامه و پژوهش در زمینه های گوناگون است، همچنین تعدادی از آثارش به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده اند.
ابراهیمی در زمینهٔ ادبیات کودک، جایزهٔ نخست براتیسلاوا، جایزهٔ نخست تعلیم و تربیت یونسکو و جایزهٔ کتاب برگزیدهٔ سال ایران را کسب کردهاست. او همچنین عنوان «نویسندهٔ برگزیدهٔ ادبیات داستانی ۲۰ سال پس از انقلاب را به خاطر داستان بلند «آتش بدون دود» به دست آورده است.
به جز فضاهای ادبی و هنری، او در مسیر پُر فراز و نشیب زندگی خود فعالیت های مختلف ورزشی را هم تجربه کرد و یکی از قدیمی ترین گروه های کوهنوردی به نام اَبَرمرد را تأسیس کرد و در توسعهٔ کوهنوردی و اخلاق کوهنوردی، تأثیرگذار بوده است.
او در طول زندگی خود فضاهای مختلفی را نیز از نظر شغلی تجربه کرد از جمله؛ کمک کارگری تعمیرگاه سیار در ترکمنصحرا، کارگری چاپخانه، حسابداری و تحویلداری بانک، صفحهبندی روزنامه و مجله و کارهای چاپ دیگر، میرزایی یک حجرهٔ فرش در بازار، مترجمی و ویراستاری، ایرانشناسی عملی و چاپ مقالههای ایرانشناختی، فیلمسازی مستند و سینمایی، مصور کردن کتابهای کودکان، مدیریت یک کتابفروشی، خطاطی، نقاشی و نقاشی روی روسری و لباس، تدریس در دانشگاهها و…
ابراهیمی در کتاب های «ابن مشغله» و «ابوالمشاغل» به شرح جذاب همین پراکندگی های شغلی پرداخته است که بسیار خواندنی است.
نادر ابراهیمی پس از سال ها درگیری با بیماری، در 16 خرداد ماه 1387 مسافر ابدیت شد و کمیته نام گذاری معابر شورای شهر تهران در سال۱۳۹۰، خیابان هفدهم کارگر شمالی (امیرآباد) تهران که منزل وی در بیست سال پایانی عمرش در آن واقع شده بود را به خیابان نادر ابراهیمی تغییر نام داد.
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
خوشبختی، ساختن عروسک کوچکیست از یک تکّه خمیرِ نرمِ شکلْپذیر… به همین سادگی، به خُدا به همین سادگی؛ امّا یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر…
عیبگرفتن، بیشک آسان است بانو؛ عیب را آنگونه و به آن زبان گفتن که مُنجر به اصلاحِ صاحبْعیب شود، این کاری است دشوار و عظیم، خیرخواهانه و دردشناسانه…
هرگز از زندگی آنگونه سخن مگو که گویی بدون حضور تو، بدون کار تو، بدون نگاه انسانیِ تو، بدون توانِ درگیری و مقاومتِ تو، بدون مبارزهی تو، پافشاریِ تو، سرسختیِ تو، َمحبّتِ تو، ایمانِ تو، نفرت تو، خشم تو، فریاد تو، و انفجار تو، باز هم زندگیست و میتواند زندگی باشد.
ما نکاشتههایمان را هرگز دِرو نمیکنیم. پس به آن دوستْ بگو: خستگی کاشتهیی که خستگی برداشتهیی. اینک به مدد نیرویی که در توست و چه بخواهی و چه نخواهی زمانی از دست خواهدرفت، چیزی نو و پُرنشاط بساز…
من گفتهام، و تو در عملْ نشاندادهیی: خوشبختی را نمیتوان وام گرفت. خوشبختی را نمیتوان برای لحظهیی نیز به عاریت خواست. خوشبختی را نمیتوان دزدید نمیتوان خرید نمیتوان تکدّی کرد… بر سر سفرهی خوشبختی دیگران، همچو یک ناخواندهمهمان، حریصانه و شکمپرورانه
چرا دائماً نگرانی که مبادا از ما عملی سربزند که داوری منفیِ دیگران را از پی بیاورد؟ راستی این «دیگران» که گهگاه اینقدر تو را آسیمهسر و دلگیر میکنند، چه کسانی هستند؟ آیا ایشان را بهدرستی میشناسی و به دادخواهی و سلامتِ روح ایشان، ایمان داری؟
«شبْ عمیق است؛ امّا روز از آن هم عمیقتر است. غمْ عمیق است امّا شادی از آن هم عمیقتر است»
زندگیِ مشترک را نمیتوان یکبار بهخطرانداخت، و باز انتظار داشت که شکل و محتوایی همچون روزگارانِ قبلازخطر داشتهباشد. چیزی، قطعاً خراب خواهدشد چیزی فروخواهدریخت چیزی دیگرگون خواهدشد چیزی __ به عظمتِ حُرمت __ که بازسازی و ترمیم آن بسی دشوارتر از ساختن چیزی تازه است… کاسهی بلور را نمیتوان یکبار از دست رهاکرد، بر زمین انداخت، لگدمال کرد، و باز انتظار داشت که همان کاسهی بلورینِ روز اوّل باشد.
عزیز من! زندگی، بدون روزهای بَد نمیشود؛ بدون روزهای اشک و درد و خشم و غم. امّا، روزهای بد، همچون برگهای پاییزی، باور کن که شتابان فرو میریزند، و در زیر پاهای تو، اگر بخواهی، استخوان میشکنند، و درختْ استوار و مقاوم برجای میماند. عزیز من! برگهای پاییزی، بیشک، در تداومبخشیدن به مفهومِ درخت و مفهومبخشیدن به تداومِ درخت، سهمی ازیادنرفتنی دارند…
و با اینهمه، گفتم که، برای دگرگونکردنِ جهانی چنین افسرده و غمزده، و شفادادنِ جهانی چنین دردمند، طبیب، حقندارد بر سر بالینِ بیمار خویش بگرید، و دقایقِ معدودِ نشاط را از سالهای طولانیِ حیات بگیرد. چشمِ کودکان و بیماران، به نگاه مادران و طبیبان است.
کبری –
لذت بردم از خواندنش خیلی کتاب قشنگی بود واقعا?
علی –
اینها، تنها نامههایی ساده نیستند، بلکه سرشار از غرضی محبانهاند برای تمام عاشقان سرزمینمان که زبان خوش فارسی میدانند. پس غنیمت است
لیبل "خریدار محصول" فریده (خریدار محصول) –
خوندن این کتاب رو پیشنهاد میکنم
خیلی عالی بود