وقتی رویٔن کِین اتفاقی آگهی را میبیند، دارد به دنبال چیزی متفاوت میگردد. اما آن آگهی فرصتی است که حیف است از دست برود؛ آگهی استخدامِ پرستار ساکن در خانه برای نگهداری از چند کودک، با دستمزدی سخاوتمندانه. وقتی به عمارت هیثربرا میرسد، مبهوت میشود، مبهوت آن خانۀ «هوشمند» لوکس با تمام امکانات امروزیاش، مبهوت مناظر چشمنواز ارتفاعات اسکاتلند و مبهوت آن خانوادۀ بینقص. آنچه نمیداند این است که دارد قدم به درون کابوس میگذارد. او درگیر ماجرای یک قتل میشود و کارش به زندان میکشد. با آنکه اشتباهاتی داشته و دروغهایی هم گفته، قضیه پیچیدهتر از آن است که در ظاهر به نظر میرسد… پنجمین و تازه ترین رمان روث ور مانند آثار پیشینش رمانیست خلاقانه و پرتعلیق. رمانی که به گفته لایبرری ژورنال «تعلیق خالص است؛ از اولین صفحه که گیرتان میاندازد، تا آخرین چرخش بهتآور داستان.»
«روث ور» مانند همیشه پایانبندی کتاب را ماهرانه و کنجکاویبرانگیز نوشته و به این ترتیب خوانندگان را با پرسشی نهایی و درگیرکننده باقی میگذارد، پرسشی که تا مدتها رهایشان نمیکند. «چرخش کلید»، با رعب و وحشت مجذوبکنندهاش، به قلم و سبک مخصوص روث ور، داستان معمایی دیگری از آگاتا کریستیِ زمانۀ ماست که نمیتوانید زمین بگذاریدش.
چرخش کلید
Earn 17 Reward Points195,000 تومان قیمت اصلی 195,000 تومان بود.165,750 تومانقیمت فعلی 165,750 تومان است.
وزن | 322 گرم |
---|---|
نویسنده | |
نوبت چاپ | دوم |
ناشر | |
موضوع | |
مترجم | |
تعداد صفحه | 360 |
سال انتشار | 1399 |
جلد کتاب | شومیز |
قطع کتاب | |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9786226652223 |
ناموجود
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
سعی داشتم نامه کوتاه و بیپرده باشد، ولی حالا که فکرش را میکنم، میبینم نباید اینقدر ناگهانی تمامش میکردم. باید حقایق بیشتری را در آن جا میدادم و سعی میکردم به شما نشان دهم چرا بیگناهم. چون نمیشود که شما همینجوری حرف مرا قبول کنید؛ میفهمم.
وقتی به اینجا آمدم، حس میکردم زنان دیگر ـ با شما میتوانم صادق باشم، آقای رِکسَم ـ از گونهای متفاوتاند. نه اینکه خیال کنم من از آنها بهترم، نه. ولی همهشان بهنظرم… همهشان بهنظرم با اینجا جور بودند، حتی آنهایی که ترسیده بودند، آنهایی که به خودشان آسیب میزدند، آنهایی که شبها جیغ میکشیدند و سرشان را به دیوار سلولشان میکوبیدند و گریه میکردند، حتی دخترهایی که انگار هنوز مدرسه را هم تمام نکرده بودند. انگار آنها… نمیدانم. انگار آنها به اینجا تعلق داشتند، با آن صورتهای رنگپریده و نحیفشان و آن موهای بسته از پشت و خالکوبیهای محوشان. به نظر… خب، به نظر گناهکار میرسیدند.
ولی
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.