مسخ و داستانهای دیگر پنج داستان کوتاه و بلند از فرانتس کافکا را در برمیگیرد: مسخ»، «در سرزمین محکومان»، «گزارشی به فرهنگستان»، «هنرمند گرسنگی» و «لانه». هر پنج داستان این مجموعه از شاخصترین آثار کوتاه کافکا هستند.
«مسخ» داستان بلندی است که کافکا آن را در سال 1912 نوشت و اولینبار در سال 1915 منتشر کرد. این داستان دربارهی یک بازاریاب پارچهی همیشهدرسفر، به نام گرگور زامزا، است که یک روز، وقتی از خواب برمیخیزد، خود را به شکل حشرهای بزرگ میبیند. او پیش از هر چیز گمان میکند که این چیزی نیست جز یک کابوس و نتیجهی کار طاقتفرسا و سفرهای تمامنشدنی است. لحن دقیق و رسمی داستان تضادی حیرتانگیز با موضوع کابوسوار آن دارد. «مسخ» از اثرگذارترین داستانهای قرن بیستم است که همچنان در دانشگاههای دنیا تدریس میشود.
مسخ و داستان های دیگر
Earn 9 Reward Points100,000 تومان قیمت اصلی 100,000 تومان بود.85,000 تومانقیمت فعلی 85,000 تومان است.
وزن | 124 گرم |
---|---|
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | سی ام |
سال انتشار | 1401 |
تعداد صفحه | 184 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
ناموجود
1 دیدگاه برای مسخ و داستان های دیگر
پاکسازی فیلتربرای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
گرگور با خود گفت: «بعد؟» و در تاریکی به دور و بر چشم گرداند. به زودی کشف کرد که قادر نیست از جای خود بجنبد از این بابت تعجبی نکرد. تعجبش بیشتر از این بود که تاکنون چگونه توانسته است با آن پاهای نحیف حرکت کند؟ گذشته از این، احساس آسایش میکرد، بهواقع تمام بدنش درد میکرد، ولی به نظر میرسید که درد رفته رفته آرام میگیرد و به زودی کاملاً برطرف میشود. سیب گندیدهی پشتش و اطراف ملتهب آن را که از غباری نرم پوشیده بود، کمتر حس میکرد. خانوادهی خود را با محبت و نیکی به یاد آورد. گفته بودند باید گورش را گم کند.
حتی از خوردن غذا هم لذتی نمیبرد، در نتیجه برای سرگرمی عادت کرده بود چپ و راست روی دیوارها و سقف اتاق بخزد و به این سو و آنسو برود. به ویژه دوست داشت آن بالا، روی سقف آویزان شود. حال و هوای آن بالا با دراز کشیدن روی زمین کاملاً فرق داشت. نفس کشیدن راحتتر بود، بدن به آرامی تاب میخورد و در آن حالت خوش آسوده خیالی که آن بالا احساس میکرد، گاهی پیش میآمد که ناگهان بیاراده خود را رها میکرد و به زمین میافتاد.
از آنجا که ناچار شد دستگیره را به این شیوه به پایین بفشارد، در کاملاً باز شد، ولی خود او پشت در پنهان ماند. اگر میخواست موقع ورود به اتاق ناشیانه به پشت نغلتد، ناچار بود برای بیرون آمدن از پشت در، آرام آرام و با احتیاط تمام دور خود بچرخد. در همان حال که سرگرم این چرخش مشکل بود و هنوز فرصت نکرده بود به چیز دیگری توجه کند، ناگهان پیشکار به صدای بلند گفت: «اوه!» – طنین صدای او به وزش بادی شدید میمانست. بعد گرگور هم او را دید.
بهنام مؤمنی –
مسخ بهترین و استعاریترین اثر کافکاست که ترجمههای فراوانی هم از آن بیرون آمده است. بهنظر من علیاصغر حداد بهترین ترجمۀ این کتاب را ارائه کرده است.