کتاب حاضر اثری است از میکا والتاری نویسنده فنلاندی و پژوهشگر مسایل تاریخی، که کوشیده است تا با ارائه شواهد معتبر تاریخی که بر پایه اقوال حواریون و متون اناجیل استوار است، تصویر روشنی از زندگی عیسی مسیح و دوران رسالت آن پیامبر راستین، در قالب داستانی دلکش و گیرا و با زبانی ساده و عاری از پیرایه و آرا ادبی ارائه دهد. روایتگر این داستان جوانی است رومی که با تابعیت از سنت مذهبی رومیان به پرستش خدایان ساختگی اعتقاد داشته، تحت تاثیر مظلومیت و بی گناهی مصلوب، و نورانیت و صفای چهره تابناک وی، برخورد شجاعانه در برابر مرگ، پرتویی الهی بر دلش می تابد و شیفته بی قرار حقیقت رسالتی می شود که عیسای مصلوب دعوت آن را از جانب حق بر عهده داشته است. روی این اصل تصمیم می گیرد برای کشف حقیقت و آشنایی با رموز رسالت و اسرار ملکوت عیسی دست به تلاش گسترده ای بزند.
مردی بالای صلیب
Earn 14 Reward Points165,000 تومان قیمت اصلی 165,000 تومان بود.140,250 تومانقیمت فعلی 140,250 تومان است.
وزن | 675 گرم |
---|---|
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | اول |
سال انتشار | 1401 |
تعداد صفحه | 423 |
جلد کتاب | جلد سخت |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9786222672621 |
ناموجود
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
تولیا، شاید تو بدانی که در یوده همه یهودی هستند و صاحبان و خدمهٔ مهمانخانههایی که من در آنها توقف میکردم یهودی به شمار میآمدند. زارعان و شبانانی که در دو طرف جاده به نظر میرسیدند، دین یهودی داشتند، ولی حتی یک مرتبه اتفاق نیفتاد که کسی از من بپرسد تو که یهودی نیستی برای چه به بیتالمقدس میروی؟ غیر از من نیز مسافران بیگانه، یعنی غیریهودی، در آنجا دیده میشدند و کسی در صدد برنمیآمد از آنها بپرسد کجا میروند. باید بگویم عید بزرگ یهودیها که بدان مناسبت زوار یهودی به بیتالمقدس میرفتند، عید نجات از کشور مصر به رهبری پیغمبرشان حضرت موسی بود و هر سال یهودیها خروج خود را از کشور مصر جشن میگیرند و مراسم مذهبی اقامه میکنند.
اگر من شتاب میکردم، میتوانستم شب دوم پس از آغاز مسافرت خود را به بیتالمقدس برسانم. لیکن من مثل یهودیان عجله نداشتم و ترجیح میدادم آهسته به راه ادامه بدهم و مناظر طبیعی را تماشا کنم و هوای لطیف جلگههای فلسطین را استنشاق کنم. بعد از مدتی زندگی در اسکندریه و خوردن اغذیهٔ گرانقیمت آن شهر که معدهٔ مرا خسته کرده بود، من از آن زندگی ساده لذت میبردم و حس میکردم یک قرص نان بر مزاج من گواراتر از غذاهای چرب و معطر اسکندریه است و با اینکه مشکی پر از آب با خود داشتم، آب چشمهها را میآشامیدم
شنیده بودم مسافری که به بیتالمقدس میرود، باید منظرهٔ آن شهر را هنگام روز ببیند تا اینکه در روشنایی خورشید به عظمت و زیبایی معبد یهودیها پی ببرد. این بود که پیش از رسیدن به بیتالمقدس از سرعت حرکت چهارپای خود کاستم و نزدیک غروب آفتاب صدای نی یک چوپان را شنیدم و مشاهده کردم که مردی شبان، گوسفندان خود را بالای تپهای جمع کرده است و نی مینوازد. به سوی او رفتم و چون در دورهٔ تحصیل خود زبان «آرامی» را فرا گرفته بودم، توانستم با آن شبان یهودی صحبت کنم.
وقتی صحبت شروع شد، آفتاب غروب کرد و ماه دمید و صحرا از نور قمر روشن شد. از مرد شبان پرسیدم آیا برای حفظ گلهٔ خود سگ دارد یا نه. او گفت: در اینجا گرگ و جانور درندهٔ دیگر نیست تا به سگ نیاز داشته باشم. با این حال برای احتیاط شبها گوسفندان را وارد غاری که در همین نزدیکی است میکنم و خود در مدخل غار میخوابم تا شغالها به گوسفندان حمله نکنند
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.