این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید


لبخند ادواردو
لبخند ادواردو
25,000 تومان
| نویسنده | |
|---|---|
| ناشر | |
| موضوع | |
| قطع کتاب | |
| نوبت چاپ |
دوم |
| سال انتشار |
1399 |
| تعداد صفحه |
20 |
| جلد کتاب |
شومیز |
| زبان کتاب |
فارسی |
برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
25,000 تومان
در انبار موجود نمی باشد
این کتاب در حال حاضر موجود نیست، اما می توانیم آن را با درخواست شما تامین کنیم و از طریق پیامک با خبرت کنیم!
از طریق دکمه زیر درخواست تامین فوری رو به همراه ثبت تلفن همراه انجام بده.
مشاهده QR CODE

با خرید این محصول 3 سکه معادل 500 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!
ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 1,000,000 تومان
امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ
کادوپیچ
برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)
این کتاب با عنوان «لبخند ادواردو» قصهای است کودکانه درباره شهید ادواردو آنیلی که با تصویرگری خانم مرضیه صادقی، به چاپ رسیده است. ادواردو، فرزند سناتور آنیلی، شخصیت مطرح و بانفوذ ایتالیا بود که پس از اینکه مسلمان میشود و بعد از تهدید و فشارهای بسیار، حاضر به تغییر عقیده خود نمیشود، او را به شهادت میرسانند.
| وزن | 50 گرم |
|---|---|
| نویسنده | |
| ناشر | |
| موضوع | |
| قطع کتاب | |
| نوبت چاپ |
دوم |
| سال انتشار |
1399 |
| تعداد صفحه |
20 |
| جلد کتاب |
شومیز |
| زبان کتاب |
فارسی |
2 دیدگاه برای لبخند ادواردو
پاکسازی فیلتربرای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.
- 68914
بریده هایی از کتاب لبخند ادواردو
اگر کتاب "لبخند ادواردو " را مطالعه کرده اید، بریده هایی از متن آن را با دیگران به اشتراک بگذارید!
متن ارسال بعد از بررسی تایید و منتشر خواهد شد.
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
با ارسال بریده کتاب، سکه دریافت کنید!

فهیمه –
کتاب های کلر ژوبرت کتاب هایی هستند که واقعا کودکانه اند ، یعنی متن کتاب رو به زبان و فهم کودک نزدیک کرده و مفاهیم و ارزش های اصیل رو با زبانی ساده و نرم برای کودک مطرح میکند. تصویرسازی خوبی هم دارد
علی –
چشمهای بابابزرگ دوباره خیس شد. بغلش کردم و اشک وسط لُپش را پاک کردم. بابابزرگ گفت: «یک روز ادواردو آمد ایران و از امام رضا خواست که پدرش با او مهربانتر شود و به دینش احترام بگذارد. پدرش هم مهربانتر شد، ولی زورش به بقیه نرسید. اینها نمیخواستند که این همه ثروت به یک مسلمان برسد و ادواردو را شهید کردند.»
دلم برای ادواردو خیلی سوخت