«ر ه ش» کتابی است از « رضا امیرخانی» که به افتخاراتی مانند جایزۀ اثر برگزیده بخش رمان و داستان بلند یازدهمین دورۀ جایزه ادبی جلال آل احمد و نیز بخش ادبیات سیوششمین کتاب سال جمهوری اسلامی رسیده است.
به گفته خودش این اثر یک رمان درباره معماری است و هدفش در آن کشف اتفاق نابسامان و رها شدۀ شهری است. به نظر او شهرهای بزرگ از نظر توسعه الگوی متفاوتی دارند و بیشتر آینه عبرتی برای دیگر شهرها به شمار می روند؛ مثلاً لس آنجلس شهری بزرگ است که از دست رفته و دیگران نمی خواهند مانند آن شهر رفتار کنند، این موضوع دغدغه اکثر شهرداران دیگر شهرهای آمریکاست. این مقایسه از نظر نویسنده در ایران شامل تهران نیز می شود. او فکر می کند برای تهران راه حلی وجود ندارد و فقط تأکید می کند که نباید شهرهایی مثل اصفهان، مشهد و تبریز و… مثل تهران شوند.
تمام دغدغه های معماری شهری امیرخانی در میان کاراکترهای قصه خود را ظاهر می کنند. زن میان سالی به نام لیا و همسرش که معمار است، نمایندگان نظرات امیرخانی در این رمان است. در چالش خانوادگی این زوج قصه به ایلیا فرزندشان برمی خوریم که حالا بیمار است؛ بیماریی که به خاطر برج سازی های امثال این زن و شوهر معمار به وجود آمده است.
نام کتاب به معنای «رهایی» و برعکس کلمه شهر است که با رمز گشایی ساده می توان به پیام آن درکل کتاب پی برد.
«… سری به تأسف تکان می دهم و به آب پاشی حیاط ادامه می دهم. می روم کنار دیوار نیمۀ خانۀ همسایه و از لابلای خاک های روغنی، به نارون شکستۀ خشک آب می دهم. پدر همیشه می گفت درخت خشک را یک سال نگه دارید… شاید قهر کرده باشد… درخت قهرو نشنیده بودیم، درخت مسموم ندیده بودیم! تاور را هم این بار کج کرده اند سمت برج خودشان. دیگر سایه اش تو حیاط نیست.»
نجمه –
داستان مادری که برای پسرش نفس می خواهد
علی –
کتاب رهش صرفا یک رمان نیست. بلکه کتاب رهش حاصل تلاشی زیبا و کنجکاوانه است برای آگاهی از مشکلات تهران بزرگ هست