تردید در شناخت از دیگران از ما انسان هایی واقع بین تر می سازد. «راز دختر استیوجابز» خاطره ای است که به داستان می ماند و داستانی است که از دل خاطرات عجیب یک دختر زاییده شده است.
این کتاب به ما نشان می دهد که حس قهرمان پروری در آدم ها به چه اندازه تباه کننده است. شناخت جدید از مردی که نماد موفقیت است و هر سیبی را با تصور او گاز می زنیم ما را در یک سقوط آزاد قرار می دهد و باعث می شود نگاه جدیدی به کامیابی ها و دستاوردهای بشر بیاندازیم و در ارزیابی هایمان تجدید نظر کنیم. تفکیک و نمره دهی به شاخصه های جداگانۀ زندگی، به ما کمک می کند تا هیچ وقت غافلگیر نشده و همیشه منتظر واکنشی جدید از انسان پیچیده باشیم. با این باور که انسان کامل فقط در مدینۀ فاضله یافت می شود کتاب «راز دختر استیو جابز» باورپذیرتر جلوه می کند و رازهای شنیدنی از زندگی استیو جابز را به ما می نمایاند. «لیزا برنان-جابز» دختر استیوجابز است که مدتی زیادی را در انکار پدر سپری کرده و زخم های زیادی را این از این انکار پدر به دل دارد. اگر آزمایش DNA به کمک لیزا نمی آمد شاید هیچ وقت این کتاب شکل نمی گرفت. اثبات پدری جابز برای لیزا فصل تازه ای به حساب می آمد، هرچند که دروازه خوشبختی چندانی را برای او نگشود. لیزا از فراموش شدن روز تولد و پیامک های بی جواب از سوی پدرش دلگیر است، هرچند استیو سعی کرد در روزهای آخر عمر با عذر خواهی، دل دختر فراموش شده اش را به دست آورد.
«ملاقات¬های او در بعد از ظهرهای معمولی شکل می¬گرفت، موتور اتومبیلش، تمام خیابانمان، از جمله درخت شانه ای را مرتعش می کرد و سپس انعکاسش به خانۀ ما و حصارهای چوبی سمت دیگر می رسید و هیجان را با خودش به ارمغان می آورد. پدرم با ماشین پورشه مشکی کروکش می آمد. وقتی توقف می کرد، ماشینش غرشی می کرد و سپس خاموش می شد و حتی از خودِ آرام هم آرام تر می شد، و آن وقت تنها چیزی که به گوش می رسید صدای جیک جیک پرنده ها بود.
من گفتم: “سلام استیو!”
سلام.»
راز دختر استیو جابز
Earn 19 Reward Points240,000 تومان قیمت اصلی 240,000 تومان بود.192,000 تومانقیمت فعلی 192,000 تومان است.
وزن | 550 گرم |
---|---|
نویسنده | |
قطع کتاب | |
موضوع | |
نوبت چاپ | اول |
ناشر | |
مترجم | |
سال انتشار | 1399 |
تعداد صفحه | 480 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9786226837378 |
16 عدد در انبار
4 دیدگاه برای راز دختر استیو جابز
پاکسازی فیلتربرای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
خانه هیچ مبلمانی نداشت، اما اتاقهایی بزرگ و دلباز داشت. در یکی از اتاقهای مرطوب و بزرگ، جایی شبیه اتاق موسیقی کلیسا پیدا کردیم. جعبهای چوبی از پدال پایی و دو اتاق با دیوارهایی پوشیده از صدها لوله کوچک و بزرگ. بعضی از لولهها آنقدر بزرگ بود که میتوانستم واردش شوم و بعضی کوچکتر از ناخن انگشت کوچک من بود. هرکدام در حفرهای مخصوص جا گرفته بود.
من آسانسور را پیدا کردم و چندبار بالا و پایین رفتم تا اینکه بالأخره استیو گفت: «بسه!»
فردای روزی که از «تاهو» برگشتیم، پدرم از ما خواست به خانهاش برویم. چند سالی میشد که او را ندیده بودم، بعد از آن روز هم چند سال گذشت تا دوباره او را دیدم. خاطره دیدن خانه عجیب پدرم، در ذهنم آنچنان محو است که گاهی شک میکنم، چنین روزی را دیدهام.
او با پورشهاش دنبال ما آمد.
منظره خانه ما ساختمانی با آجرهای قهوهایرنگ، محوشده در انبوهی از پیچکها بود. جلوی ساختمان زمینی شبیه چمنزار با دو درخت خمیدهٔ بلوط دیده میشد. درختان و پیچکها غرق تار عنکبوت شده بودند و بهسختی میشد آن خانه را دید.
از وقتی به یاد دارم تا هفتسالگی، من و مادرم همیشه در حال اثاثکشی به خانه این و آن بودیم، بهخاطر اوضاع بد مالی گاهی خانه دوستان میماندیم. گاهی مستأجر یک مستأجر دیگر میشدیم و از وسایل آنها استفاده میکردیم. این روند ادامه داشت تا اینکه آخرینبار مستأجر کسی بودیم و او بدون اطلاع ما یخچال را فروخت. فردای آن روز مادرم با پدرم تماس گرفت و از او پول بیشتری درخواست کرد. پدرم دویست دلار به نفقه ماهانه من اضافه کرد و بعد ما به آپارتمانی در طبقه همکف ساختمانی در خیابان چنینگ در پالو آلتو اثاثکشی کردیم.
اینجا اولین خانهای بود که مادرم به اسم خودش اجاره کرد و حالا این خانه فقط مال ما بود.
سوگند –
به نظر مفید و جالبه
علی –
کتاب مفید و آموزنده ای هست ترجمه خوب و نثر روانی هم داره
محسن –
پولدار که باشی رازهایت هم خریدار دارند، البته کتاب با محتوایی بود
امیررضا فرامرز قراملکی –
سلام. عنوان و تبلیغات و رسانه ای شدن کتاب خوب هست ولی فک نکنم اونطور که مهم نشونش میدن همونقدر مهم باشه.