داستان «دختران آفتاب» قصه تکامل انسان هایی است که قسمت عظیمی از جامعه انسانی را از آنِ خود کرده است. این کتاب بر آن است که نگاه عمیقی را در نگرش به زن به وجود بیاورد و به مخاطبین یاد بدهد که انسان بودن، فرای جنسیت است و همه باید یاد بگیرند قبل از توجه به جنسیت کسی او را از لحاظ انسانی ارزیابی کنند. این کتاب توسط گروهی از نویسندگان شکل گرفته و نوشته شده است.
قصه سفر کاروانی از دخترانی است که با اردوی زیارتی مشهد از دانشگاه تهران به راه افتاده اند. فاطمه یکی از برگزار کنندگان اردو و مرشد این گروه است و مریم یکی از دانشجویانی است که برای جلب توجه خانواده از هم گسیخته اش و تنبیه آنان، بدون اطلاع همسفر این کاروان زیارتی شود.
در این سفر فاطمه سعی دارد به نحو خوبی به مدیریت این گروه از دختران بپردازد و با مهارت تمام جنگ و جدل های ناگزیر کاروان را جهت داده و به سمت مباحث هدایتگر سوق دهد. کتاب دارای فراز و نشیب های زیبایی است؛ داستان زندگی هرکدام از بچه ها و اتفاقاتی که در طول اردو می افتاد خواندنی است. گم شدن عاطفه و حضور برادرش در زمان برگزاری اردو در مشهد و اتفاق انفجار بمب در حرم امام رضا(ع) قصه را جذاب و زیبا جلوه می دهد. تعبیر شدن خواب مریم یکی از نقاط اوج قصه است و حال و هوای مقدسی را به خواننده منتقل می کند.
«چند قدم دیگر رفتم و دوباره برگشتم بهسمت فاطمه.
– فاطمه جان!
سرش را بالا آورد اما اینبار نگاهش غریبه بود!
– التماس دعا، فاطمه جان!
– محتاجیم به دعا!
دیگر معطل نکردم و خودم را به کفشداری رساندم. میان دو نیروی متضاد گیر کرده بودم. یکی مرا به درون میکشید و دیگری به بیرون هل میداد. نگاهی به برگهی زیارت عاشورا کردم. سعی کردم بفهمم فاطمه کجا را میخواند. احساس کردم که حتی صدایش را هم میتوانم بشنوم.
– الهم اجعنی فی مقامی هذا ممن تناله منک صلوات و رحمت و مغفره.
کفشها را گرفتم. کفشهای خودم را گذاشتم روی زمین تا پایم کنم. دوباره صدای فاطمه آمد. صاف و شفاف!
– الهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.
رویم را برگرداندم بهسمت صدا. صدای مهیبِ شدیدی زمین و زمان را به هم ریخت. یا فاطمهی زهرا! احساس کردم چیزی جلوی صورتم منفجر شد. موجی از گرما از روی سروصورتم گذشت. چشمهایم سوخت و گوشهایم تیر کشید. بیاختیار فریاد زدم: یا فاطمهی زهرا! تازه بعد از آن بود که فهمیدم صدای انفجار از توی حرم بوده است… به یاد خواب دیشب افتادم. آتش! فاطمه!…»
محمد –
رمان خیلی خوندنیه که تو قالب یک اردو به خیلی از سوالات دخترونه جواب میده به خوبی رهبری هم توصیه کردن
زهرا –
یک عده دختر با خصوصیات و نظرات متفاوت باهم در یک اردو همراه میشن و باهم صحبت میکنند و در این بین به شبهات و سوالاتی درباره بانوان در دین اسلام پاسخ داده میشود خیلی خیلی آموزنده و زیبا بود ، رهبری هم خوندن و توصیه کردن
سوگند –
هرچقدر از مفیدی این کتاب بگم کمه . تمام شبهاتتون و جواب میده و دبدتون و باز میکنه
زهرا –
عالی تر از عالی.
کتاب یک روایت داستانی هست که در مورد سفر چند دختر جوان روایت میشه و ماجراهای جالبی پیش میاد.
به همه دختران سرزمینم پیشنهاد میدم مطالعه کنن 🙂
9368241076 –
به نظرم باید هر دختری این کتابو بخونه.. بحثایی که شخصیت ها باهم میکردن و با پاسخ هایی که سعی در قانع کردن هم داشتن خیلی بهم کمک کرد تا هویت اصلی خودمو پیدا کنم:))
ملیحه –
برای پاسخ گویی به شبهات و شناخت جایگاه زن عالیه
علی –
کتاب مخاطب عام را هم درگیر میکند؛ چراکه بحثهای کتاب، جواب گفتوگوهای تربیتی و نقدهای اجتماعی و شوخی جمعهای خانوادگی و محفلهای مختلط زنانه و مردانه دربارهی مسائل زنان است. کتاب برای والدین رفعکنندهی برخی گرههای ذهنی در روابط عاطفیشان با همسرشان است و همچنین کلیدهای خوبی از نیازهای تربیتی فرزندان را در اختیارشان قرار میدهد و برای فرزندان و بهویژه دختران، آگاهی و ترسیم فضای آینده و پیشرو را به دست میدهد
اریحا –
فوق العاده