گابریل با آستین لباسش گرد و خاک روى كتاب را پاک كرد و با صداى بلند خواند: «اژدهاک دهان سوچاک!»
همین كه آخرین كلمه را بر زبان آورد، نور خیرهكنندهاى از جلد كتاب برخاست. حروف طلایىرنگى از روى جلد كتاب شروع به لغزیدن كردند و روى دستها و بازوها و صورت گابریل راه افتادند و تمام بدن او را پر كردند. انگار كه بدنش پر از خالكوبىهای متحرک و لرزان شده بود.
زوئه از ترس فریادى كشید: «كتاب را ول كن! ولش كن!»
در این مجموعه:
1. جنگل تاریكىها
2. چشمهٔ جادو
3. وارثان
4. جادوگرهاى سرزمینهاى مرداب
5. سرزمینهاى یخ
6. رُتیلا
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.