نویسنده در مقدمه کتابش می نویسد:
شاید اکثر اونایی که گول خورده! و توی مطبوعات یا اصلاً توی کتاب های خودم ، خاطرات تلخ و شیرینم رو خونده باشن، بعضی از این خاطرات براشون تکراری باشه! بله درسته ولی …
به پیشنهاد یکی از دوستان، این کتاب رو از دل همه ی خاطراتم درآوردم تا تبسم های شیرین و شادی های کودکانه مان رو در جنگ ، یک جا بذارم توی قاب نگاه تون.
حالا خود دانید.
اگر خوش تون اومد ، دعاشو به جون رفیقم بکنید ، و اگر هم نه ، که خب چی کار کنم تا راضی بشین؟!
شاید اکثر اونایی که گول خورده! و توی مطبوعات یا اصلاً توی کتاب های خودم ، خاطرات تلخ و شیرینم رو خونده باشن، بعضی از این خاطرات براشون تکراری باشه! بله درسته ولی …
به پیشنهاد یکی از دوستان، این کتاب رو از دل همه ی خاطراتم درآوردم تا تبسم های شیرین و شادی های کودکانه مان رو در جنگ ، یک جا بذارم توی قاب نگاه تون.
حالا خود دانید.
اگر خوش تون اومد ، دعاشو به جون رفیقم بکنید ، و اگر هم نه ، که خب چی کار کنم تا راضی بشین؟!
فهیمه –
مجموعه ای از طنز های جبهه است
قلم معمولی ای دارد
روی هم رفته کتاب قابل قبولی ست
وجیهه –
بعضی از روایت های کتاب رو خوندم. قلم آقای داودآبادی اصلا خسته کننده نیست و ان شاءالله که بقیه هم خوششون میاد.
علی –
فوق العاده هست با متنی روان و شیرین.
شایعه شده بود که گردان امشب رزم دارد. حسین، جیبخشاب و اسلحهاش را بالای سرش گذاشته بود. خوشش نمیآمد آنها را بهخود ببندد و بخوابد. ترجیح میداد کمی دیرتر به ستون نیروها برسد، ولی این یکی دوساعت راحت بخوابد.
جیبخشاب او از نوع سینهای بود که رنگ سبزی داشت و مدل جیبخشابهای غنیمتی عراق بود. این نوع جیبخشابها به جلوی سینه بسته میشوند که بندهای آن را از پشت گره میزنند.