در ۱۹۶۹، در آپارتمانهای واقع در منطقه دلگیر لوور ایست ساید نیویورک، یک روانی زندگی میکرد که مدعی بود میتواند زمان مرگ آدمها را پیشبینی کند. چهار فرزند خانواده گُلد که برای شنیدن چنین چیزی بسیار کوچک بودند، پنهانی به سراغش رفتند، حرفهایش را شنیدند و از آینده خود باخبر شدند.
آن روز این چهار خواهر و برادر باید بر اساس پیشبینیهای زن پیشگو، مسیر زندگی آینده خود را انتخاب میکردند. نمیدانستند حرفهایش را قبول کنند، آن را نشنیده بگیرند، با علم به آن تقلب کنند یا راه خودشان را بروند؟ سیمون گلد پسر خانواده به سن فرانسیسکو فرار میکند تا عشق زندگیاش را بیابد، کلارای خیالباف و رؤیایی در لاسوگاس شعبدهباز میشود و دنیل پسر بزرگ خانواده سعی میکند در شغل پزشک ارتش، سرنوشت را بعد از حادثه یازدهم سپتامبر به کنترل خود درآورد و واریای عشق کتاب به دنبال جواب سؤالهایش به علم روی میآورد.
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.