جس باید از اول شروع کند. او بیپول و تنهاست و تازه شغلش را از دست داده است. برادر ناتنیاش، بن، مشتاق نیست او را به خانهاش راه بدهد ولی دست رد به سینهاش نمیزند. حتماً همهچیز در پاریس بهتر خواهد بود. جس به آپارتمان شیک برادرش میرسد ولی او را پیدا نمیکند.
خبری از بن نیست. جس همهجا دنبالش میگردد و با پرسشهای زیادی روبهرو میشود. همسایههای بن عجیب و سردند. جس به پاریس آمده تا از گذشتهاش فرار کند ولی ظاهراً پای آیندۀ بن وسط است. تمام همسایهها مظنون به حساب میآیند و رازی در سینه دارند…
«رمانی منحصربهفرد و زیبا، همچون پاریس…»
یواسای تودی
«تریلری هوشمندانه و پرهیجان از نویسندۀ فهرست مهمانان.»
پیپل
لوسی فولی نویسندۀ کتابهای پرمخاطب «فهرست مهمانان» و «مهمانی شکار» است که بیش از دو و نیم میلیون نسخه از آثارش در سرتاسر جهان به فروش رفتهاند. تریلرهای او در فهرست پرفروشهای نیویورک تایمز و آیریش تایمز قرار دارند و نامزد جایزۀ کتاب بریتانیا در بخش آثار جنایی بودهاند. رمانهای فولی به زبانهای بسیاری ترجمه و در کشورهای متعدد منتشر شدهاند.
«آپارتمان پاریس» جدیدترین اثر این نویسندۀ جوان بریتانیایی است و خیلی زود توانسته موفقیت دیگر آثار او را تکرار کند.
آپارتمان پاریس
Earn 17 Reward Points199,000 تومان قیمت اصلی 199,000 تومان بود.169,150 تومانقیمت فعلی 169,150 تومان است.
وزن | 300 گرم |
---|---|
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | چهارم |
سال انتشار | 1401 |
تعداد صفحه | 312 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9786227566581 |
ناموجود
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
تا همین بعدازظهر در میخانه کوپاکابانای برایتون کار میکردم. حسابی انعام میگرفتم و همه چیز جبران میشد. تعداد زیادی بانکدار پرمدعای لندنی به آنجا میآمدند تا ازدواج دیک یا هَری یا توبیاس را جشن بگیرند و آنقدر مست بودند که حواسشان به پولهایشان نبود؛ شاید هم برای چنین آدمهایی پول خرد بودند. ولی امروز بیکارم. دوباره.
باید میگفتم درمانده شدهام. ولی گفتم: «امیدوارم یکی دو ماه بیشتر طول نکشه. تازه، بهمحض اینکه روی پای خودم وایستم، دُنگ خودم رو هم میدم. میرم سر کار.» بله. باید رئیسی پیدا کنم که زیاد اهل سؤالوجواب نباشد. برای همین سر از آن مکانها درآوردم؛ جاهای زیادی نیستند که با وجود سابقه افتضاحم، قبولم کنند.
راستش، در دقیقه نود تصمیم گرفتم به اینجا بیایم. وقتی به بن زنگ زدم و گفتم در راهم، زیاد ذوق نکرد. خب، خیلی به او وقت ندادم تا قضیه را هضم کند. ولی همیشه حس میکنم من بیشتر از برادر ناتنیام به این رابطه اهمیت میدهم. کریسمس پارسال پیشنهاد دادم با هم باشیم، ولی او گفت سرش شلوغ است و باید «اسکی» کند. اصلاً نمیدانستم اسکی بلد است. حتی گاهی حس میکنم باعث خجالتشم. من بن را یاد گذشته میاندازم و او ترجیح میدهد به جلو برود.
موبایلم را بیرون میآورم. آخرین باری که نگاه کردم، بن جواب پیامهایم را نداده بود. در قطار برایش نوشتم: «توی راهم!» بعد هم گفتم: «توی ایستگاه شمالم! تاکسیتلفنی داری؟!!!» با خودم گفتم شاید ناگهان سخاوتمند شود و برایم تاکسی بفرستد. ارزشش را داشت.
یک پیام جدید دارم. ولی از طرف بن نیست.
«هرزه احمق. فکر کردی میتونی قسر دربری؟»
لعنتی. ناگهان گلویم خشک میشود. آب دهانم را قورت میدهم. بعد پیام را پاک و شماره را مسدود میکنم.
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.