«آدمهای خانه عنقا» مجموعه داستانهای کوتاهی از دهنویسنده جوان با موضوعات اجتماعی است. این مجموعه در کارگاه داستان دفتر نشر معارف و زیر نظر محمدرضا شرفی خبوشان تهیه شده است.
ضربِ صدا آنقدر زیاد است که به دیوار میخورم. مادر نزدیک راهرو با صورت به زمین میافتد. مردی تفنگبهدست که اورکت و پوتین پوشیده، در آستانۀ درِ حیاط ایستاده و دستش را از روی ماشه برنمیدارد. او را همین چند دقیقۀ پیش دیدهام. دستهایم را روی گوشهایم میگذارم و با تمام توانی که در عمرم جمع کردهام جیغ میکشم. باز هم جیغ میکشم. انگار میخواهم با صدای جیغم این تصویر وحشتناک پاک شود. اما پاک نمیشود. همهجا سرخ است. سرخِ سرخ! باز جیغ میکشم. تلوتلو میخورم و جلو میروم. قلبم بیرون سینهام میزند. درست کف حیاط… همانجا که گلنار روی سینۀ بابا افتاده و چشمانش به گلهای توی باغچه خیره مانده… صورت بابا… حتی ریشهایش سرخ است. لقزنان جلو میروم. بوی باروت از توی بینیام بالا میرود و تمام مغزم را میگیرد. سرم گیج میرود. لب ایوان زانو میزنم و سُر میخورم پایین. خودم را روی زمین میکشم. گلنار چقدر ساکت است! انگار دروغی هولناک شنیده باشد،
مبهوت روی سینۀ بابا چسبیده. صدایم بالا نمیآید: «بابا!…»
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.