داستان گوژپشت نتردام دربارهی عشق و زندگی گوژپشتی به نام کازیمودو و دختر کولی جوانی به نام اسمرالدا است.
در پاریس قرن پانزدهم میلادی، کلود فرولو، رئیس نگهبانان شهر، از روی ترحم، سرپرستی نوزاد ناقص الخلقه و گوژپشتی را به عهده میگیرد و او را در برج کلیسای نتردام نگهداری میکند. در ابتدا این کودک زشت و بدترکیب را کازیمودو مینامند اما بعدها او به گوژپشت نتردام معروف میشود.کازیمودو که دارای بدنی پر زور و توان است، مسئولیت نواختن ناقوسهای کلیسا را بر عهده دارد. بیست سال بعد، پاریس در تکاپوی برگزاری یک جشن است. کازیمودو که اکنون فردی منزوی و تنهاست در آرزوی شرکت در جشن است اما فرولو بهشدت ممانعت میکند. در این میان غریبهای تازه وارد، یک دختر کولی به نام اسمرالدا را از چنگ مزاحمی میرهاند. اسمرالدا، دختر کولی بسیار زیبا و خاموش و حساسی است که برای نان درآوردن، به اتفاق بزغاله وفادارش به اسم جالی می رقصد و فال میبیند و عاشقان و سینهچاکان زیادی از جمله کلود فرولو و کازیمودو برای خود درست کرده است. محبتی که اسمرالدا به کازیمودو میکند، دل او را میرباید و همین آغاز داستان عشق زیبای گوژپشت نتردام است.
ویکتور هوگو در کتاب گوژپشت نتردام، کلیسای نتردام را قهرمان اصلی میداند. زمانی که کتابش انتشار یافت، کلیسا در مرز تخریب شدن بود. بعد از انتشار کتاب، کار مرمت و بازسازی آن به دست دو معمار نامآشنا آغاز شد. بیست و چهار سال بعد، زیبایی نوتردام دوباره به آن برگردانده شده بود.
علی –
جدا از توصیفات دقیق و خسته کننده از بناهای پاریس، می توان گفت بسیار سرگرم کننده است و خواننده را وا میدارد با هرکدام از شخصیتها همزادپنداری کند و درگیر عواطف و احساسات هر کدام از آنها شود و این نشان دهنده تبحر فوق العاده نویسنده و نیز مترجم است
محمد….. –
واقعا خواننده رو به پاریس می بره این کتاب و واقعا سبک زیباییه