این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید




کوچک ترین پیام بر
کوچک ترین پیام بر
220,000 تومان قیمت اصلی: 220,000 تومان بود.154,000 تومانقیمت فعلی: 154,000 تومان.
| نویسنده | |
|---|---|
| ناشر | |
| موضوع | |
| قطع کتاب | |
| نوبت چاپ |
اول |
| سال انتشار |
1404 |
| تعداد صفحه |
144 |
| جلد کتاب |
شومیز |
| زبان کتاب |
فارسی |
برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
220,000 تومان قیمت اصلی: 220,000 تومان بود.154,000 تومانقیمت فعلی: 154,000 تومان.
موجود در انبار
مشاهده QR CODE

با خرید این محصول 15 سکه معادل 3,080 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!
ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 1,000,000 تومان
امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ
کادوپیچ
برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)
در راه بازگشــت، آنقدر کوهها را با نگاهم جســتجو میکنم که پایگاه کوچک را بــر فــراز قلهای بلند در نزدیکی مرزها مییابم. هوا تار یک شــده اســت. فانوسهای روشــن پایگاه و روســتایی که در میان ابرهاســت از آن دورها سوســو میزنند. صدای خندۀ بچههای پایگاه را میشنوم. دنبال هم گذاشتهاند و در برفی که هنوز بر زمین است بازی میکنند. کسی دارد مجتبی را صدا میزند.
با ســهراب، از محمود و مجتبی بســیار حرف میزنیم؛ از سیلوانا و حَکّی اما نه، انگارنهانگار که از شهرمان تا آنجا فقط چند ساعت فاصله است. انگار سالها باید بگذرد تا غبار حادثه بنشیند، سالهایی بسیار..
| وزن | 200 گرم |
|---|---|
| نویسنده | |
| ناشر | |
| موضوع | |
| قطع کتاب | |
| نوبت چاپ |
اول |
| سال انتشار |
1404 |
| تعداد صفحه |
144 |
| جلد کتاب |
شومیز |
| زبان کتاب |
فارسی |
8 دیدگاه برای کوچک ترین پیام بر
پاکسازی فیلتربرای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.
- 537193
بریده هایی از کتاب کوچک ترین پیام بر
اگر کتاب "کوچک ترین پیام بر " را مطالعه کرده اید، بریده هایی از متن آن را با دیگران به اشتراک بگذارید!
متن ارسال بعد از بررسی تایید و منتشر خواهد شد.
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
-
کاربر(****913200)
برق هال را روشن میکنم محمود و مجتبی و سهراب دارند از توی قاب عکس سه نفرشان نگاهم میکنند؛ محمد هم. عکس محمد را به شیشه قاب عکس آنها چسباندهام. ساکت اند. ساکت نگاهشان میکنم. عکس مادر را هم باید همین جا بچسبانم. از بلندگوی مسجد صدای اذان میآید. خانه پر میشود از هوای خنک و تازه شب و صدای خش خش برگهای نارون. انگار بابک پنجره اتاقش را باز کرده باشد. روزی که تبریزی و نارون را در باغچه جلوی خانه کاشت، نهالهایی کوچک و باریک بودند و حالا شاخههای نارون به شیشه میخورند و تبریزی تا بالاترین طبقه ساختمان قد کشیده و خانهمان تمام روز از صدای آواز پرندگان پر است. یکی از پرندهها آوازش با بقیه فرق میکند. جور دیگری میخواند، زیباتر از همه شان. هیچ وقت نتوانستهام ببینمش.
-
کاربر(****913200)
در ایوان ایستادهام و از پشت نردههای آهنی بالای دیوار کوچه را نگاه میکنم صدای نوحهای محزون کوچه را پر کرده هوا سرد است و برف سنگینی میبارد هادی دوش به دوش پسر عمویم حسن و چند نفر دیگر از سر کوچه میآیند هادی رفته بود دنبال جنازه مجتبی و تازه از راه رسیده به در خانه که میرسد پسر عمویم سرش را به دیوار میگذارد و زارزار گریه میکند سلمان دوست صمیمی مجتبی یک بند او را صدا میزند و بیتابی میکند بعد همشان همان جا پای دیوار میایستند به حرف زدن هادی حالش هیچ خوب نیست حتی سرش را بلند نمیکند انگار بغض گلویش را گرفته باشد و نتواند گریه کند میگوید مجتبی را که تحویل گرفتم هیچکس آنجا نبود مردم از گروهکیها میترسیدند میگوید آنجا بچهها خیلی غریبند
-
حامد عطایی
باد میآید. من و ریحانه به ساختمان آجری چشم دوختهایم. هنوز آنجایند. سبک و نرم میآیند و میروند و کوهها و درهها را میپایند و آواز میخوانند و صدایشان در دامنهها و دشتهای سبز سیلوانا میپیچد. باد میبیندشان و کوه و سنگها، و همهشان را به اسم میشناسند.
-
حامد عطایی
پدر میگوید: «سوگند به فرشتگانی که پیدرپی فرستاده میشوند و آنها که همچون تندباد حرکت میکنند.»
-
حامد عطایی
با ریحانه، توی حیاط مدرسه نشستهایم کنج دیوار، خاطراتمان را مرور میکنیم. بعد میرویم سراغ ردیف طولانی شیرهای آب و صورتهایمان را میشوییم تا معلمهایمان نفهمند گریه کردهایم. از بین اینهمه دانشآموز، هیچکس را نمیشناسیم و دلمان حسابی گرفته است. تازه آمدهایم تهران. روز اول مهر است. من کلاساولی هستم و خواهرم، ریحانه، کلاس سوم درس میخواند.

لیبل "خریدار محصول" آراد (این محصول را خرید کرده است.) –
کتاب بسیار عالی و متفاوتی هست با رویکردی جدید نسبت به نگارش زندگی نامه ی خانواده ی شهدا
خوانش زندگی نامه که به سبک رمان نوشته شده خوانش رو شیرینتر و جذابتر میکنه
قلم خیال انگیز نویسنده شمارو به شکل معجزه آسایی با خودش همراه میکنه جوری که چشم باز میکنین و خودتون رو وسط ماجرا حس میکنین
با سطر به سطر که نه با کلمه به کلمه ی این کتاب اشک ریختم….😔
آراد –
سلام
کتاب رو بخاطر اسم نویسنده کتاب خانم دهقان عزیز شروع کردم و با اشتیاق ادامه دادم. فوق العاده بود و قلبم رو به درد اورد. خانواده ای بسیار صبور، قوی و با پیشتکار، میهن پرست و فداکار، از این خانواده ها دیگه خیلی کم پیدا میشه.
تشبیه های کتاب عالی بود، قسمتهای زیادی از کتاب ناخواسته چشم آدم خیس میشد و خودشو جای شخصیت های کتاب میذاشت. امیدوارم ایرانهمیشه آباد باشه و سیلوانا همیشه در صلح و آرامش.
لیبل "خریدار محصول" کاربر(****912525) (این محصول را خرید کرده است.) –
کتاب رو خوندم و باهر جمله آن، رنج وصبر گوینده را زندگی کردم.
جدا از هر عقیده و ایدئولوژی، همه ما وامدار شهیدانی هستیم که خالصانه و بی ادعارفتند و مادرانی که بی ریا وبدون هیچ چشمداشتی صبر کردند،در تنهاییها اشک ریختند .
در این کتاب خیلی مختصر و بدون هیچ اضافه گویی ،قصه ۳ شهید از یک خانواده روایت شده همراه با بیان قصه شهادت بسیار مظلومانه ،رفتار واحساس خانواده های این شهدا بدون هیچ اغراقی .
روایت داستان از زبان یکی از اعضای خانواده شهدا،آن را کاملا باورپذیر میکندطوری که میتوانی حتی آن لحظه ها را حس کنی.
کاربر(****913327) –
کتاب بسیار خوب و روان و با احساس نوشته شده .تشبیهات بسیار زیبا و دلچسب بودند . خواننده با کلمه کلمه های داستان همراه میشود وخود را جزئی از ماجرا میبیند و آن لحظات را حس میکند.
وقتی به پایان کتاب رسیدم احساس میکردم قلبم درد میکند و ان همه فشار غم و درد و رنج بر همه وجودم سنگینی میکرد .
واقعیت زندگی انسانهایی که از همه چیز خود گذشتند و برای ازادی جنگیدند و چه جوانانی زندگیشان را برای رندگی بهتر ما دادند . و چه رنجی خانواده این عزیزان متحمل شدند.
کاربر(****913327) –
بسیار عالی . نثر روان و جملات زیبایی که در توصیف های متن امده خیلی خوب بود و ادم با خواندن ان خود را در همان سالها و در میان همان اتفاقات میبیند . خواندن این کتاب واقعا نفس گیر بود توصیف این همه رنج و درد قلب ادم بدرد میاره و من بعد از خواندن ان شاید تا چند روز در فضای همان جا مانده بودم .
کاربر(****914187) –
قلم نافذ و دقيق، لطيف و رقيق و بسيار مواج و زيبا ي نويسنده طوري منو ميخكوب كرد كه به هيچ وجه نمي توانستم كتاب رو نصفه رها كنم
اثر حاضر با خلاقيت تمام نويسنده با رفت و برگشت در زمان به زيركي عقبه سرگذشتها و بزرگ شدنها و رشد شخصيت فرزندان در خانواده اي پر جمعيت با تربيت پدر و مادري مدير و مدبر رو به زيبايي به تصوير كشيده و از همه مهمتر واقعي بودن داستان كه نويسنده هم فرزند همان خانواده است وسبك زندگي اصيل ايراني رو در اين كتاب بازخواني مي كند
خلاصه اينكه تربيت صحيح ،كسب حلال و محبت مادرانه، شير مرداني را تقدیم این مرز و بوم می کند که برا همیشه تاریخ جاودانه خواهند ماند .
و كلام اخر ضمن عرض خدا قوت به اين بانوي صبور و هنرمند كه توانسته در اين عصر از زمان كه بيش از هر زماني نسل كنوني نياز به مواجهه با اين واقعيتهاي زيباي فرهنگ ايراني اسلامي ست با سبكي نو و متمايز از كليشه هاي رايج ، صادقانه و خالصانه و بي ريا سرگذشت زندگی خانواده را به تحرير اورد
از خواندن اين كتاب هم خيلي لذت بردم و هم گریستم
کاربر(****937285) –
با تشکر و خسته نباشید به خانم راضیه دهقان نویسنده توانا. واقعا خیلی کتاب تاثیرگذاری بود و نظر انسان نسبت به خانواده شهدا و سختی هایی که کشیدند عوض میشه
کاربر(****913270) –
کتابی پرمحتوا که به دست پرتوان خانم راضیه دهقان نوشته شده چه زیبا زجر و سختیهای جنگ وصبر و شکیبایی خانواده عزیز شهدا را برصفحه کاغذ نمایان کرده بود