محور اصلی داستان چراتو؟! نگاه مجدد به روزگار امام حسن مجتبی(ع) و اطرافیان خائن آن امام مظلوم است.
نویسنده صرفا وقایع را از زاویه دید موجودی خطرناکی به نام محمد بن اشعث و درباره زندگانی و تصمیمات و موقعیت یکی از سگان دست آموز آل یهود به نام شمر بیان کرده است. هدف این کتاب ارائه ذهنیت درست برای تشخیص و کشف پدیده شوم نفوذ است.
از متن کتاب :
حاجی گفت خودمون باید وارد عمل بشیم و این شرط ها را قبول کنیم و حتی اجرایی و عملیاتیش کنیم تا نگاه ها و اشاره ها به سمت آقا نره این جوری حتی اگه آقا قلبا ناراضی هم باشه اما نمی تونه خودش را هم به دعوای داخلی مشغول کنه و هم به دعوای خارجی.
ما که جام زهر خوراندنمون ملسه! اصلا گردن ما ولی بذار تاریخ بنویسه که با دشمن نشستیم و بستیم و گول خوردیم.
اما آقا بدبین بود و نمی ذاشت و بخاطر ما کوتاه اومد.
رفقا، تنها را برگردوندن کلاف پیچیده اداره کشور به دست مدیریت اصلیش، کم کردن دعواهاست و گرنه من عاشق بریدن سر دو تا دیپلمات جاسوس زاده ای هستم که امروز وقتی اومدن، اولش برام انگشتر و عطر آوردن و وقتی میخواستن برن، احساس می کردم نه تنها انگشتر تو دستم نیست، بلکه انگشتمو قطع کردن و با خودشون بردن.
اصلا همه چیز تقصیر من…