این اثر روایت کننده داستان دختری کوچک و دوست داشتنی به نام نوئمی و دوست او یعنی پیرزنی مهربان و شیرین به نام خانم لومباگو است. نوئمی که بالاخره سر از راز گنج پنهان درآورده، آن طور که خودش تعریف می کند به دنبال پیدا کردن جواب معمایی سخت و پیچیده است، معمایی که یافتن راه حل آن می تواند زندگی اش را تغییر دهد و در راه به دست آمدن پاسخش اتفاقات شگفت انگیزی رقم بخورد.
خانم لومباگو با حالتی که می تواند همه چیز را خوب بفهمد، نگاهم کرد. دستش را روی پیشانی ام گذاشت، بغلم کرد و گفت: «راستش، به نظرم امروز باید حسابی استراحت بکنی… تازه، از موقعی که محل پنهان کردن گنج را فهمیده ای، همه چیز چنان با سرعت اتفاق افتاده که هنوز هیچ وقتی گیر نیاورده ایم… باید ما دوتایی با هم حرف بزنیم.»
معنای حرف هایش را نفهمیدم. من و خانم لومباگو که یک سره با هم حرف می زدیم. پرسیدم: «از چی حرف بزنیم؟»
-درباره ی گنج… و خیلی چیزهای دیگر!
-مثلا چه چیزهایی؟
-عزیزم، من واقعا از این می ترسم که دیگر هیچ وقتی زندگی مثل گذشته پیش نرود!
وقتی خانم لومباگو این طور حرف می زد، من را خیلی می ترساند.
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.