معرفی کتاب مورد عجیب بلع اشیای ضروری اثر جابر حسین زاده نودهی
این کتاب مجموعه داستان طنزی است از بلاهت های دوران کودکی تا سرخوشی های میان سالی.
سال ها بعد از عمل جراحی وقتی چیزی توی خانه گم می شد همه به من چپ چپ نگاه می کردند. هنوز هم اوضاع همین طور است. یک وقت هایی زنم گوشش را می چسباند. روی سینه ام و مشت محکمی می زند توی شکمم تا ببیند سوییچ ماشینش و دسته کلید خانه و گوشواره های یادگاری مادرش را توی این چند سال خورده ام یا نه؟
باورش نمی شود ممکن است آدم ها از سر حواس پرتی اشیای شان را به سادگی گم کنند. دیشب بعد از شام خودش را لوس کرد و پرسید:«ببین، جون پریسا راستش رو بگو، باشه؟ تو دیروز کارت ملیم رو نخوردی؟»
مورد عجیب بلع اشیای ضروری
Earn 2 Reward Points24,000 تومان قیمت اصلی 24,000 تومان بود.20,400 تومانقیمت فعلی 20,400 تومان است.
وزن | 120 گرم |
---|---|
ابعاد | 14 × 21 × 1 سانتیمتر |
نویسنده | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | اول |
سال انتشار | 1399 |
تعداد صفحه | 108 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9786220105992 |
3 عدد در انبار
2 دیدگاه برای مورد عجیب بلع اشیای ضروری
پاکسازی فیلتربرای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
دوست دوران کودکی، ملخ ناپیوستهٔ من، کمکم با خودِ دوران کودکیام محو شد؛ دورانی که هیچکس نمیفهمد چهطور و دقیقاً از چه زمانی جایش را میدهد به آن فضاحتِ نوجوانی. ناپدید شدن ملخ دومتری نتوانست من را از عشق عمیقم به این جاندار دور کند و همیشه برنامهای جور میکردم برای بیرون زدن از شهر و پیدا کردن چند ملخ کوچک و بزرگ. مینشستم روی زمین و مدتها نگاهشان میکردم.
تنها مشکل دوستم این بود که فریمبهفریم حرکت میکرد، حرکتش پیوسته نبود. یک طورهایی شبیه یکی از برنامههای دریوریِ آن موقعِ تلویزیون، یک لحظه اخم میکرد و در فریم بعدی میدیدم دارد لبخند میزند. آروارههای بلند منحنیشکلش از هم باز میشدند و انتهای دهان آن بزرگوار را میدیدم که چالهٔ سیاهی بود با گرانش و جذابیتی فوقالعاده. آرزو داشتم یکبار تفریحی بلندم کند و درسته بخوردَم که هیچوقت فرصت نشد.
یک دوست خیالی هم داشتم که ملخی حدوداً دومتری بود و سرِ شاخکهای بلندش دو روبان صورتی گره زده بود و تمام دستهاش پُر بودند از النگوهای پُرسروصدای زرد و نارنجی و قرمز. جنسیت خاصی نداشت و من هم آن وقتها آزاد از اسارت هورمونها و با دور زدنِ جفنگیاتِ فروید هنوز درگیر مسائل جنسیتی نشده بودم. ملخ شادی بود و برای اینکه من را بخنداند شاخکهاش را گیر میداد لای چنگکهای ریزِ دستش و میکشید پایین و یکدفعه ولشان میکرد. شاخکها مثل فنر میپریدند بالا و من هم مثل بیشتر بچههای کمعقلِ سرخوش غشغش میخندیدم به چنین کار ساده و ابلهانهای.
یک جور عشق کورکورانه و بدون دلیل که آدمیزاد با همان شعور مختصرِ دوران بچگی گرفتارش میشود. خیلیها اسیر نقاشی و گِلبازی و خالهبازی میشوند یا دیوانهوار علاقهمند میشوند به ماشینهای اسباببازی یا اساساً میافتند به دام عشوهگریهای ناخودآگاهِ یکی از دوستهای مامانشان. بعضی بچهها هم به خاطر نارسایی عوامل وراثتی یا محیطی از مسیر اصلی زندگی بشری دور میشوند و مثلاً عاشق داستان و شعر میشوند یا میروند سراغ موبایل و بازیهای کامپیوتری. من اما در وضعیتی کاملاً طبیعی، عاشق ملخها شدم. شبها خواب ملخ میدیدم و آن چند نقاشیای که به زورِ مهدکودک و مدرسه میکشیدم هم یک جورهایی ربط پیدا میکردند به ملخ.
اینکه بخواهم توی خانهام چه جور حیوانی نگه دارم اول از همه به خودم مربوط است. تا حدودی هم مربوط میشود به خودِ حیوان و بعد همسایهها، سازمانهای حفاظتی و چند ارگان و سازمان داخلی و بینالمللی فضولِ دیگر. ولی من برخلاف خیلیها اهل نگهداری از پرنده و ماهی و سگ و خر و مار و ایگوانا و شیر و روباه و اینجور چیزها نیستم. از بچگی عاشق ملخ بودهام.
علی –
داستان هایی پر از لحظه های شاد داره که راحت میشه باهاش خندید
علی –
طنزی شیرین و دلچسب داره هر داستان کتاب مخاطب رو همراه خودش میبره