الهام و برادرش همراه خانواده رفتهاند مشهد. پدر گرفتار است و رفته که امام گره از کارش باز کند. الهام و برادرش در مشهد گیر میافتند و پسری مشهدی ضامنشان میشود. الهام و برادرش میروند که پدر و مادرشان را بیاورند، اما برنمیگردند. پسری که ضمانت الهام و برادرش را کرده، بالاخره خلاص میشود، اما این ماجرا ادامه دارد. چرا الهام و برادرش برنگشتهاند؟ آیا الهام و پسر مشهدی (ضامن) به هم میرسند.
من ضامن
Earn 4 Reward Points45,000 تومان قیمت اصلی 45,000 تومان بود.38,250 تومانقیمت فعلی 38,250 تومان است.
وزن | 170 گرم |
---|---|
نویسنده | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | اول |
سال انتشار | 1400 |
تعداد صفحه | 169 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9789640234181 |
1 عدد در انبار
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
الهام و برادرش ناصر رفتند به سمت حرم. جلوی رواق شیخ طوسی دختر نشست کنار راه، لب جدول. از آنجا ورودی زنانه را می دید. زن های چادری و زن های مانتویی. زن هایی که چادر قرض می کردند که بروند تو و او بلد نبود چادر را روی سرش نگه دارد. عصبانی بود که نمی توانست خودش برود دنبال مادرش. حرصش را سر برادرش خالی کرد. «برو بگو مامان بیاد بریم اون پسره رو خلاص کنیم.» ناصر ایستاده بود بالای سرش. پرسید: «پول شیشه چقدر می شه
سنگ ریزه های توی باغچه را که دم دستش بود، پیدا می کرد و می زد به ستون کوتاهی که دو متری اش بود. دلش می خواست ناصر دم دستش بود تا لگدی جانانه بهش می زد. پنج سال بزرگ تر از برادرش بود و همیشه هم با هم دعوا داشتند، اما وقتی آمد، نتوانست چیزی بگوید
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.