روایتی داستانی و متفاوت از مدافعان حرم
راوی با سرک کشیدن به زندگی خصوصی و سبک زندگی چند جوان مدافع حرم که در دمشق باهم آشنا شدهاند، قصد دارد بهجای مبارزات برونمرزی، گوشههایی از زندگی خصوصی آنها را به تصویر بکشد. نویسنده هرازگاهی درمورد حضرت زینب(س) که مسافر حقیقی دمشق است، دلمویههایی را میآورد. در پایان خود راوی مسافر دمشق میشود.
گزیدۀ متن
همه روزی زمینگیر میشوند. همۀ نوع بشر زمینگیر شدن را تجربه میکنند. اما جنس زمینگیر شدنشان با هم فرق میکند. یکی را اندوه دنیا زمینگیر میکند و یکی را اندوه آخرت. یکی را وصل و یکی را فراق. هرکسی بهاندازۀ ترسها و آرزوهایش زمینگیر است، اما نمیداند. من اما زمینگیر کسی شدم که قلم هنگام نوشتن از او خم میشود. خودم را جای بانو میگذارم. از بالای تل، داد میزنم. وقتی که میبینم تمام زندگیام را میخواهند از من جدا کنند. داد میزنم اسمش را. اما انگار داخل خلأی بلندبلند گریه میکنم. خودم صدای خودم را نمیشنوم. گویی وقتی قرار است اتفاقی بیفتد تمام عالم سِر میشود. در زمان متوقف میشود. سکته میکند و از هیچکس کاری برنمیآید و فقط آن اتفاق است که جریان دارد و میافتد و تو چه کشیدی زینب؟ راویان از صدای تو، از اشک تو، از مویۀ تو چیزی ننوشتهاند. مقتلنویسان تو را از حسینت دور نوشتهاند و دستتان را کوتاه و من خواندهام که زینب بیحسین میمیرد. و من خواندهام که زینبی بر بلندای تَل، در سینهاش احساس سنگینی کرد و ذرهذره جان داد. مورخان از زاویۀ دیدتان گفتند: «وَمَا رَأَیتُ إلّاَ جَمیلًا.»
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.