این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید


مرگ ایوان ایلیچ
مرگ ایوان ایلیچ
155,000 تومان
| نویسنده | |
|---|---|
| مترجم | |
| موضوع | |
| ناشر | |
| قطع کتاب | |
| نوبت چاپ |
اول |
| سال انتشار |
1404 |
| تعداد صفحه |
136 |
| جلد کتاب |
شومیز |
| زبان کتاب |
فارسی |
برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
155,000 تومان
در انبار موجود نمی باشد
این کتاب در حال حاضر موجود نیست، اما می توانیم آن را با درخواست شما تامین کنیم و از طریق پیامک با خبرت کنیم!
از طریق دکمه زیر درخواست تامین فوری رو به همراه ثبت تلفن همراه انجام بده.
مشاهده QR CODE

با خرید این محصول 16 سکه معادل 3,100 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!
ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 1,000,000 تومان
امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ
کادوپیچ
برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)
کتاب مرگ ایوان ایلیچ، رمانی نوشته ی لئو تولستوی است که اولین بار در سال 1886 به چاپ رسید. این رمان که به عنوان یکی از برترین شاهکارهای ادبیات در رابطه با موضوع مرگ در نظر گرفته می شود، به داستان قاضیای می پردازد که در طول زندگی خود، به اجتناب ناپذیری مرگ، تنها در حد فکری گذرا اندیشیده است. اما یک روز، مرگ حضور خود را اعلام می کند و او با حیرت و سرگشتی فراوان مجبور می گردد که با میراییِ خود رو به رو شود. تولستوی در این کتاب از مخاطبین می پرسد: انسانی نه چندان متفکر، چگونه با تنها لحظه ی حقیقی در زندگی اش مواجه خواهد شد؟ کتاب مرگ ایوان ایلیچ، نگاهی بسیار جذاب و گاهی اوقات دلهره آور به پرتگاه مرگ است و علاوه بر این، به مخاطبین نوید می دهد که می توان در هر لحظه از زندگی به آرامش روحی و معنوی رسید.
| وزن | 130 گرم |
|---|---|
| نویسنده | |
| مترجم | |
| موضوع | |
| ناشر | |
| قطع کتاب | |
| نوبت چاپ |
اول |
| سال انتشار |
1404 |
| تعداد صفحه |
136 |
| جلد کتاب |
شومیز |
| زبان کتاب |
فارسی |
1 دیدگاه برای مرگ ایوان ایلیچ
پاکسازی فیلتربرای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.

لئو تولستوی رماننویس و فعال سیاسی اجتماعی روسی متولد 1882 در روسیه است. آثار هیچ نویسندهی دیگری به اندازهی لئو تولستوی در فهرست کتابهایی که باید پیش از مرگ خواند قرار دارد. این نویسنده نه تنها در ایران بلکه در همه جای دنیا مشهور است. آثار او جز شاهکارهای ادبی است که مترجمان زیادی در سراسر دنیا به سراغ ترجمهی آنها رفتهاند.
زندگینامه لئو تولستوی
لئو تولستوي - که در ترجمههای فارسی با نام لئو تولستوی، لیو تالستوی، لئون تالستوی هم نوشته میشود- با نام كامل لییف نیکولاویچ تالستوی از طلایهداران ادبیات جهان است. بسیاری از مورخان ادبی معتقدند ستونهای ادبیات غرب را تولستوی، «هومر»، «دانته»، «شکسپیر» و «گوته» تشکیل میدهند. تولستوی در سال ۱۸۲۸ میلادی در جنوب مسکو و در خانوادهای اشرافی متولد شد. او پدر و مادرش را در کودکی از دست داد و بعد از آن سرپرستیاش به خویشاوندان سپرده شد. در کودکی معلم خصوصی داشت و آموزشهای اولیه را در خانه دید.
لئو تولستوي در چهارده سالگی به مدرسهی «کازان» رفت و در سال ۱۸۴۴ وارد دانشگاه کازان شد. او ابتدا رشتهی زبانهای شرقی را خواند، سپس به حقوق تغییر رشته داد و در نهایت بدون کسب مدرک، دانشگاه را رها کرد و به ارتش پیوست. تولستوي در سال ۱۸۵۱ اولین داستانش به نام «کودکی» را منتشر کرد. بعد از انتشار اين داستان او كتابهاي «نوجوانی» و «جوانی» را نوشت كه ادامهاي بر كتاب اولش «كودكي» بودند. این مجموعهی سهگانه برداشتی از زندگی لئو تولستوي است. او در این کتابها خود را اينطور معرفي ميكند: «من با تمام وجود آرزو داشتم خوب باشم؛ ولی جوان بودم. هوا و هوسهایی داشتم و در جستوجوی نیکی تنها بودم. کاملا تنها بودم».
تولستوي در ارتش، نویسندگی را به صورت حرفهای دنبال كرد. او در جبهههای جنگ حضور داشت و به همين دليل موضوعات ناب بسياري در اختيارش قرار داشت و در همان دوران «حکایتهای سواستوپل» را نوشت. مجموعهای از سه داستان کوتاه که تولستوی به کمک تجربههای شخصیاش، چهرهی خشن و بیرحم جنگ را در آن روایت کرد. او پس از مدتی ارتش را رها کرد و به اروپا رفت.
تولستوی در اروپا با نويسندگان بزرگي مانند «چارلز دیکنز»، «ایوان تورگنیف» و «آدلف دیستروگ» دیدار کرد و اطلاعاتش را در حوزهی آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان را بالا برد. پس از بازگشت به روسیه با الهام از «ژان ژاک روسو» مدارس ابتدایی را در روستاها تاسیس کرد. کودکان روسی تا اوایل قرن بیستم در سال اول دبستان الفبای تولستوی را آموزش میدیدند.
لئو تولستوي در سال ۱۸۶۲ با زنی جوان به نام «سوفیا» ازدواج کرد و حاصل اين ازدواج سيزده فرزند بود. این ازدواج فراز و فرودهای بسیاری داشت. دورهي اول آن شادکامی و سرخوشی بود و تولستوی شاهکارهای ادبی خود «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» را در این دوران نوشت. بعد از انتشار اين دو رمان شهرت تولستوی به خارج از روسیه رسید و نویسندهای جهانی شد. اما در همین دوران کلیسای ارتدوکس و تزارهای روسیه کنترل و نظارت بر فعالیتهای او را بیشتر کردند. پیشنویس کتابهایش ضبط و توقیف میشد و شایعهی روانپریش بودنش در همهجا به گوش میرسید. در نهایت با انتشار کتاب «رستاخیز» از کلیسای ارتدوکس حکم ارتداد برای تولستوی صادر شد. او چند بعد از اين حكم به زندگياش ادامه داد و درنهايت در سال ۱۹۱۰ میلادی از دنیا رفت و بدون هیچ تشریفات خاصی به خاک سپرده شد.
سبک نگارش لئو تولستوی
هرچند تولستوی در سبک نگارش بسیار متاثر از «ژان ژاک روسو» بود، اما بدون شک بيشتر نویسندگان بعد از تولستوی، به نحوی متاثر از سبک نویسندگی او هستند. او هنر را برای هنر نمیخواست. بلکه معتقد بود ادبیات و رماننویسی ابزاری برای بیان مفاهیم اخلاقی و اجتماعی هستند. از نظر تولستوي داستانها فقط برای سرگرمی مخاطبها نوشته نمیشوند، بلكه آنها میخواهند از قضاوتهای بیرحم و بیملاحظهی انسانها کم کنند و کمکی برای گسترش مهربانی، خوشذوقی اخلاقی و سلامت عاطفی باشند.
- 539152
بریده هایی از کتاب مرگ ایوان ایلیچ
اگر کتاب "مرگ ایوان ایلیچ " را مطالعه کرده اید، بریده هایی از متن آن را با دیگران به اشتراک بگذارید!
متن ارسال بعد از بررسی تایید و منتشر خواهد شد.
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
-
خانم
فیودور واسیلییویچ[3] با حرارت بحث میکرد که دادگاه صلاحیت قضایی برای پرداختن به این پرونده را ندارد، درحالیکه ایوان یگوروویچ با این عقیده مخالف بود. پیوتر ایوانوویچ[4] از آغاز وارد بحث دیگران نشده بود و توجهی به آنها نشان نمیداد. او مجلهای را که تازه آورده بودند ورق میزد. گفت:
-
خانم
آقایان! ایوان ایلیچ مرده.»
«نه، واقعاً؟»
«خودتون ببینید، نگاه کنید.»
-
خانم
همچنانکه مجلۀ تازه چاپ شده را که هنوز بوی مرکب میداد به فیودور واسیلییویچ میداد، این را گفت. این کلمات در کادری سیاهرنگ چاپ شده بود:
-
خانم
«با اندوهی عمیق به اطلاع بستگان و دوستان میرساند که پراسکوویا فیودورونا گالاوینا[5]، شوهر دلبندش ایوان ایلیچ گالاوین، عضو دیوان عدالت را در چهارم فوریۀ سال 1882 از دست داده است. مراسم تشییع جنازه، جمعه ساعت یک عصر خواهد بود.
-
خانم
ایوان ایلیچ همکار کسانی بود که آنجا جمع شده بودند و همۀ آنها او را دوست داشتند. او هفتهها بیمار بود و مریضیِ او غیر قابل علاج تشخیص داده شده بود. گرچه هنوز به جای او کسی منصوب نشده بود ولی حدس زده میشد که در صورت فوت او، الکسیف[6] جای او را بگیرد و در اینصورت مقام الکسیف به وینیکف[7] یا اشتابل[8] میرسید.
-
خانم
حالا وقتشه که تقاضا کنم برادرزنم از کالوگا[9] به اینجا منتقل بشه. زنم خیلی خوشحال میشه. حالا دیگه نمیتونه ادعا کنه که من هرگز کاری برای خانوادهاش انجام نمیدم.

فهیمه –
چه کسی از مرگ نمی ترسد؟!
مرگ ایوان ایلیچ با قلم تولستوی به شیوه ای روان و عمیق و با جزئیاتی مفید نوشته شده است. اما راستش با شناختی که از مرگ و زندگی دارم خیلی فاصله دارد.برای همین آنقدر تکان دهنده نبود برای من، نشد شاهکارش را بفهمم و پایانش را خالی دیدم! شاید چون ایوان ایلیچ نیستم و آن شخصیت نیمچه شایسته و در رفت و آمد با بزرگان! شاید چونزندگی در آستانه ۲۴ سالگی برایم آنقدرها دست و پاگیر و پر پیچ و تاب و کمرشکن نیست. شاید چون توی زندگی نقش مخصوصی بازی نکرده ام. هیچ وقت درباره پوشاندن دوست داشتن یا نفرت قمار نکرده ام! اگر دوست داشتم عمیق دوستداشته ام و اگر متنفر بوده ام پاپس کشیده ام از روابط انسانی با پرداخت هر بهایی ؛ برای همین هیچ از آن نمایش ملال آور و بیزاری ایوان ایلیچ از همسر و فرزندانش نفهمیدم ، انگار اینتکه های داستان با زبان دیگری نوشته شده باشد مثلا چینی برای گوشی فارسی زبان …
البته یک بعد این اثر را درک می کنم و آن هم ترس از مرگ و یک ضربه اتفاقی چه شروع هوشمندانه ای بود برای شروع مرگ ایوان ایلیچ!
چه کسی از مرگ نمی ترسد؟!