نویسنده در این رمان ماجرای یک گالریدار پاریسی را روایت میکند که یک روز صبح نامهای از یک زن دریافت میکند. همین اتفاق، سرآغاز نامهنگاریهای شورانگیزی بین شخصیت اصلی داستان و این زن ناشناس است. مخاطب هم پابهپای گالریدار پاریسی پیش میرود تا بتواند هویت این زن را کشف کند…
در بخشی از این رمان میخوانیم: «فکرم از نامه مرموزی که تاخورده در جیب کتم بود، رها نمیشد. تا آن روز چنین نامهای دریافت نکرده بودم، نامهای که مرا تهییج کرده و تحت تأثیر، یا بهتر بگویم، در یک بحران احساسی قرار داده بود.
بله، شیطان همین پرنسیپسا بود که هم مرا مثل پسربچهای نوجوان سرزنش کرده بود و هم در مقابل عشقی خارقالعاده قرار داده بود و با «نابترین احساسات» منتظر جوابم بود؟!
وقتی آقای تانگ بلند شد و عذرخواهی کرد و بهآرامی از من دور شد تا به سمت دستشویی برود، این فرصت را پیدا کردم که یک بار دیگر نگاهی به کاغذهای آبیرنگ بیندازم. یک بار دیگر مجذوب خواندن سطرها شدم که حالا به نظر خودمانیتر میآمد. یا دستکم نسبت به اینکه اگر خودم میخواستم چنین نامهای بنویسم، خودمانی بود.
یک صدای خفیف مالش، انگار یک دزد دست در کیفم کرده باشد، باعث شد ناگهان از جا بپرم.»
علی –
رمانی خواندنی و دلجسب هست با ترجمه ای بسیاز خوب