محور اصلی رمان «لبخند مسیح» دغدغه های نسل جوان است؛ نسلی که همیشه و همواره در پی حقیقت و جستجوی راستی بوده است. کتاب به بیان اتفاقات زندگی دختری جوان و امروزی به نام نگار میپردازد. او ناخودآگاه نردبان صعود یک مرد مسیحی به سوی اسلام می شود. نگار که دین را در زندگی بی اهمیت میپنداشته و درگیر زندگی به ظاهر شلوغ و به واقع ساده خود بوده است، بی آنکه بخواهد، دست کمک و یاری می شود برای یک مسیحی که مسیحیت نتوانسته است به پرسش هایش پاسخ بدهد.
او از طریق ایمیل با شخصی به نام نیکلاس که ساکن یکی از کشورهای غربی است آشنا می شود. نیکلاس پیرو دین مسیحیت و نگار مسلمان است. در ارتباطات نوشتاری بین آن دو جاذبه های دین اسلام از طریق افکار و عقاید نگار به ذهن جستجوگر و حقیقت یاب نیکلاس سرایت می کند. روز به روز بر شیفتگی نیکلاس برای آشنایی بیشتر با دستورات و ویژگی های دین اسلام افزوده می شود. سرانجام نیکلاس با استقبال از یک پیشنهاد کاری به ایران سفر می کند و …
سارا عرفانی در این رمان، دغدغه نوشتن از باورهای دینی این سرزمین را دارد. گرچه پرداختن به داستان های اندیشه محور، بسیار سخت است. اما نویسنده این کتاب توانسته با استفاده از شگردها و زبان ساده داستانی، مخاطب را با خود همراه کند.
علی –
کتاب خوبی بود. بعد از خوندنش احساس میکنی باید شروع کنی و نگاهت رو در مورد زندگی و جهان پیرامون و خداوند، تغییر بدی و با عشق بیشتر و نگاه عمیق تری یه راهت ادامه بدی…
علی –
خیلی خوب بود. روان و ساده، اما در عین حال خیلی متمرکز
لیبل "خریدار محصول" Nafiseh (خریدار محصول) –
داستان دختری به نام نگار که درگیر روزمرگی های زندگی شده و خدا و دین جایگاه خاصی توی زندگیش نداره.
اما با ارتباطی که بین اون و یک فرد مسیحی صورت گرفته، علاوه بر کمک به اون شخص مسیحی، راه برای خودش هم روشن میشه. و با سؤالاتی روبرو میشه که هیچ وقت بهشون فکر نکرده.
لیبل "خریدار محصول" Nafiseh (خریدار محصول) –
قسمتی از متن کتاب:
…. میگویند اصلاً چنین جهانی هیچ نیازی به خدا ندارد و برایش دلایل علمی تجربی هم میآوردن.بدون اینکه بدانند بزرگترین دلیل برای وجود او،قلب خودشان است که میتواند تمام دلایل علمی را بشکند و خرد کند.اگر بخواهند،ولی آنها نمیخواهند،دنیا را بدون وجود خدا بی عیب ونقص میدانند چون زندگی را در همین کارکردن و خوردن و لذت بردن میبینند.فقط در همین چیزها.کار میکنند تا بخورند و میخورند تا کار کنند.فقط همین.درحالی که حیوانات هم همین طور هستند.به دنبال غذا میگردند تا زنده باشند و در این زنده بودن فقط به دنبال غذا هستند.پس این انسانها با حیوان چه فرقی دارند؟
خلیل –
چندان کتاب حلبی نیست بیشتر به درد نوجونا میخوره