

این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید


فادیا جلد دوم : سقوط نقاب ها
فادیا جلد دوم : سقوط نقاب ها
260,000 تومان قیمت اصلی: 260,000 تومان بود.208,000 تومانقیمت فعلی: 208,000 تومان.
نویسنده | |
---|---|
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ |
اول |
سال انتشار |
1403 |
1-20 | 21-50 | 51-100 | 101+ |
208,000 تومان | 195,000 تومان | 182,000 تومان | 169,000 تومان |
برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
260,000 تومان قیمت اصلی: 260,000 تومان بود.208,000 تومانقیمت فعلی: 208,000 تومان.
موجود در انبار
مشاهده QR CODE

با خرید این محصول 21 سکه معادل 4,160 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!
ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 500,0000 تومان
امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ
کادوپیچ
برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)
با از بین رفتن مخروطها که جهان را از خطر نابودی نجات داد، بسیاری از مردم با خیالی آسوده به جشن و شادی پرداختند.
شهاب نیز مغرور از این پیروزی سعی میکند زندگی عادی ای که دکتر دانان از او دزدیده بود را از سر بگیرد کنار خانواده اش آرامش را تجربه کند و با دوستانش وقت بگذراند.
اما آن طور که بسیاری فکر میکنند دشمن نابود نشده است بلکه در میان آنها نفس میکشد با آنها همراه میشود و منتظر است تا در اولین غفلت خنجرش را در تنشان فرو کند.
در سقوط نقابها شهاب و دوستان قدیم و جدیدش باید با دشمنی ناپیدا که اهداف شومی دارد روبه رو شوند. اما چطور باید دشمن را پیدا و با او مقابله کنند؟
وزن | 400 گرم |
---|---|
نویسنده | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ |
اول |
سال انتشار |
1403 |
تعداد صفحه |
220 |
جلد کتاب |
شومیز |
برای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.
1-20 | 21-50 | 51-100 | 101+ |
208,000 تومان | 195,000 تومان | 182,000 تومان | 169,000 تومان |
بریده هایی از این کتاب
متن ارسال بعد از بررسی تایید و منتشر خواهد شد.
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
-
کاربر(****912035)
شهاب قهرمانی که هم دست دشمن شد. هیچ کس دیگر حرفم را باور نمی کندو آبروی خوم و خانواده ام…چشمانم را محکم بستم و فشار دادم. کلمه ی هن دست در ذهنم پیچید و بعد خاطره ای از ته ذهن شلوغم خودش را جلو کشید.عابس روی پشت بام خانه ایستاده بود .این دیگر چه خاطره ای بود؟مغزم را چلانده. یادم افتاد.
سال ها پیش وقتی دشمن من را دزدید به عابس هم تهمت هم دستی با دشمن زده بودند و همین چند ماه پیش روی پشت بام خانه عابس یک چیزی گفت.چه بود؟ ابروهایم بالا رفت.جمله ای آشنا در سرم نقش بست: حتی اگه همه ی آدم ها دور انداختنت امام زمان صدات رو می شنوه.
-
کاربر(****912035)
روی صندلی نشست و گفت : داری با قدرتت به آدم ها صدمه می زنی.
– آدم ها دارن به من صدمه می رنن. بهم گفت موش آزمایشگاهی!
– تو موش آزمایشگاهی هستی؟
بلند گفتم : نه نیستم ؛ ولی مثل توهم قوی نیستم که هر حرفی رو تحمل کنم.
بلند شد و گفت: پس خودتو قوی کن. نمی فهمی محور نقشه هاشون ضعف توئه؟
عصبی خندیدم و گفتم: فقط ضعف من؟
عابس یکه خورد و گفت: حق با توئه.
به سمت در رفت. گفتم: منظور من ماجرای پارک و آتیش سوزی نبود.
عابس ایستاد. چشمانم را جمع کردم.فکر کنم خراب تر شد. برگشت و گفت: دفاعت رو بالا بگیر و اجازه نده حرف هایی که پایه نداره به صورتت بخوره و از پا بندازدت.
-
کاربر(****912035)
معاون گفت: بعضی آدم ها با تنبیه آدم میشن.
خواستم چیزی بگویم که عابس دستش را روی پایم گذاشت و گفت :اجازه نمی دم این طور حرف بزنین.
معاون خندید و گفت:اصلا شما باچه عنوانی اینجاییم که اجازه بدین یا ندین؟!
-به عنوان خانواده اش. من خانواده شم و اجازه نمی دم بهش توهین کنین!
چشمانم درشت شد و پایم از حرکت ایستاد. نگاهش کردم. باورم نمی شد از من از من دفاع کرده باشد.
دیدگاهها
پاکسازی فیلترهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.