این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید


| نویسنده | |
|---|---|
| موضوع | |
| ناشر | |
| قطع کتاب | |
| نوبت چاپ |
پنجم |
برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
125,000 تومان
در انبار موجود نمی باشد
این کتاب در حال حاضر موجود نیست، اما می توانیم آن را با درخواست شما تامین کنیم و از طریق پیامک با خبرت کنیم!
از طریق دکمه زیر درخواست تامین فوری رو به همراه ثبت تلفن همراه انجام بده.
مشاهده QR CODE

با خرید این محصول 13 سکه معادل 2,500 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!
ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 1,000,000 تومان
امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ
کادوپیچ
برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)
وارد نجف شدم به توصیه بعضی از رفقا به حجره یک شیخ خراسانی رفتم. حجره او در مقبره میرزا حسن شیرازی در کنار صحن مطهر و چسبیده به ضلع شمالی آن بود. او شبها در حجره را قفل می کرد و گاهی تا ساعت سه و چهار صبح من در پله های جلوی حجره منتظر می نشستم فکر میکردم شاید نمی خواهد به حجره اش بروم و به همین خاطر کلید را به من نمیدهد. در آن تاریکی شب به غریبی و بی مکانی خودم گریه میکردم از ترس آنکه صاحب حجره از من بدش نیاید کارهای او را در آن چند روز انجام می دادم. آب می آوردم چای میگذاشتم و غذا میپختم. اگر حرفی می زد و قصه های مضحک میگفت با آنکه همه آنها را بهتر از او می دانستم ساکت میشدم و شش دانگ حواسم را متوجه او میکردم. مثل کسی که برای اولین بار است که این چیزها را می شنود، با حرفهای خنده دارش می خندیدم و یا تعجب می کردم.
یک شب خواب دیدم به سردابه ای رفتم که مقبره مرحوم میرزا در آن بود. جوی آبی در آنجا روان بود. چند قدمی به طرف قبله رفتم و کنار آب نشستم. با ته کوزه خار و خاشاک را کنار زدم تا آب صاف نمایان شد. تنگ را پر از آب زلال کردم و بالا آمدم.
از خواب بیدار شدم. این خواب را از رؤیاهای صادق پنداشتم و خوشحال شدم که به اندازه استعداد خود در جوار این نور الهی دارای کمال میشوم و از علوم بهره می برم و کوزه ام پر می شود. بعد از چند روز به حجره دیگری در مدرسه رفتم. حجره بسیار خراب بود و از ترس خراب شدن کسی در آن زندگی نمی کرد. حجره بزرگتر از حجره های دیگر بود و نصف آن پر از خاک و پاره آجر بود. پاره حصیری آنجا انداخته بودند. سقف حجره شکافهای زیادی داشت و گاهی موشها از آن شکافها خاک به پایین می ریختند. به هر حال از بیجایی بهتر بود اثاثیه ام را در آنجا گذاشتم ؛ پتو و عبای کهنه یک سماور حلبی و قوری و استکان تمام اثاثیه ام همین بود. از پولم بیشتر از دو قرآن باقی نمانده بود. شبها لحافم عبایم بود و متکایم دو سه تا آجر.
شب اول به قصد سیاحت و تماشا به درس آخوند ملا محمد کاظم خراسانی رفتم تا آن شب قصد ماندن در نجف و درس خواندن نداشتم. اما وقتی به درس او گوش دادم و آن بیان سحرانگیز را شنیدم بر عمر گذشته ام افسوس خوردم که چرا تا به حال از او غافل بوده ام و مجذوب درس آخوندم شدم. فردای آن روز به من خبر دادند، از دهات قوچان زوار آمده است.
| وزن | 370 گرم |
|---|---|
| نویسنده | |
| موضوع | |
| ناشر | |
| قطع کتاب | |
| نوبت چاپ |
پنجم |
| سال انتشار |
1394 |
| تعداد صفحه |
327 |
| جلد کتاب |
شومیز |
| زبان کتاب |
فارسی |
برای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.
- 539027
بریده هایی از کتاب سیاحت شرق
اگر کتاب "سیاحت شرق " را مطالعه کرده اید، بریده هایی از متن آن را با دیگران به اشتراک بگذارید!
متن ارسال بعد از بررسی تایید و منتشر خواهد شد.
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
با ارسال بریده کتاب، سکه دریافت کنید!

دیدگاهها
پاکسازی فیلترهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.