در رمانهای سیمنون و از جمله سگ زرد، ترسهای پنهان و دسیسهها و اضطرابهای نهفته در پس پردة عادتهای روزانة زندگی و نظم حاکم بر آن توصیف شدهاند. که به ناگاه به لحظة انفجاری خویش میرسند و به بروز خشونت یا جنایت منجر میشوند. بهعلاوه رمانهای او آمیزهای هستند از روایتپردازی چیرهدستانه و بازشکافتن هوشمندانة روان انسانها، نقبی که سیمنون به لایههای زیرین شخصیتهایش میزند راه به تراژدی هستی انسانی میبرد و به گفتة فرانسوا موریاک «آثار او را به کابوسهایی بدل میسازد که هنرمندانه توصیف شدهاند و کمتر کسی جرأت آن را دارد تا به اعماقشان نظر بیفکند.» با اقتباس از رمانهای سیمنون، 44 فیلم سینمایی، 112 اثر تلویزیونی و شش نمایش تئاتری آفریده شدهاند.
سگ زرد (ماجراهای مگره،کمیسر پلیس)
Earn 8 Reward Points90,000 تومان قیمت اصلی 90,000 تومان بود.76,500 تومانقیمت فعلی 76,500 تومان است.
وزن | 198 گرم |
---|---|
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | سوم |
سال انتشار | 1389 |
تعداد صفحه | 199 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9789644890352 |
1 عدد در انبار
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
چند لحظه پس از آن، سه نفر به روی جسد که همچنان سر جای خودش مانده، خم شدهاند. شهرداری که پاسگاه پلیس توی آن استقرار یافته است، در دوقدمی است. مأمور گمرک ترجیح میدهد تکان بخورد.
نفسزنان، به طرف پاسگاه میدود، بعد، دستش را روی شستی زنگ در پزشکی میگذارد و پشت سر هم فشار میدهد.
و بدون آنکه بتواند صحنهای را که دیده است از سر واکند، پشت سر هم میگوید:
– مثل یک نفر مست تلوتلو خورد و به عقب رفت و دستکم سه قدم به این ترتیب برداشت.
آقای سرویر حضور دارد. سرویر آدم کوتاهقد گوشتالودی است که پالتو قهوهای روشنی پوشیده است و همان کسی است که با آقای لو پومره توی کافۀ دریاسالار بوده است. عضو هیأت نویسندگان روزنامۀ فانوس دریایی برست است و از جمله، هر روز یکشنبه مقالۀ طنزآمیزی در آن روزنامه منتشر میکند.
یادداشتهایی برمیدارد و به دو کارآگاه -اگر دستورهایی نباشد- تعلیمهایی میدهد.
درهایی را که به طرف راهرو باز میشوند قفل کردهاند. دری که در ته راهرو هست و به حیاطی راه دارد، باز است. دور حیاط را دیواری گرفته است که یک متر و نیم ارتفاع ندارد. در آن سمت این دیوار، کوچۀ باریکی هست که به اگویون، همان خیابان لب دریا که گفتیم منتهی میشود.
ژان سرویر خبر میدهد:
– قاتل از آن راه در رفته است!
مگره شیشۀ پرنو را از دستش گرفت. «اِما» بیاعتنا برمیگشت و صورت درازش را با آن چشمهای طوقانداخته و لبهای قیطانی و موهایش که خوب شانه نخورده بود و کلاه «پروتون»اش که اگرچه هر دم به سر جایش میآورد همیشه به سمت چپ سُر میخورد، بالای صندوق نشان میداد.
لو پومره با قدمهای تند میرفت و میآمد و برق کفشش را تماشا میکرد. ژان سرویر که بیحرکت مانده بود، به گیلاسها چشم دوخته بود و ناگهان با صدایی که هایهای گریۀ رعب و وحشت خفهاش میکرد، دشنام میداد:
– مردهشور برده!
سبیل دکتر آویزان میشد.
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.