سوءتفاهم، دومین نمایشنامهی آلبر کامو، در مسافرخانهای در قلب چکسلواکی میگذرد، مسافرخانهای که دو زن ادارهاش میکنند؛ مادری پیر و دخترش، مارتا. در آغاز نمایشنامه آن دو مشغول صحبت دربارهی ورود مسافری تازه هستند که میخواهند به او دارو بخورانند و همان شب در دریاچهی سد غرقش کنند، درست همانطور که با مسافران پیش از او کردهاند. اگرچه هویت مسافر بر تماشاگران آشکار است، مادر پیر و دخترش او را به جا نمیآورند. او در اصل فرزند مادر و برادر دختر است که بیست سال پیش پسری ولنگار بوده و خانه و کاشانهاش را ترک کرده است.
سوءتفاهم از لحاظ ساختار بازگشتی است به تئاتر یونان: آن حالت خشک آدمکوار دو زن، زنجیرهی مرگبار جنایتی که جنایتی دیگر را به دنبال میآورد، قتل در درون خانواده، پیشرفت توقفناپذیر و تعدیلناپذیر قصد و نیت نخستین، و درونمایهی بازشناسی.
(برگرفته از کتاب آلبر کامو از مجموعهی نسل قلم)
بخشی از معرفی کتاب سوءتفاهم در سایت معرفی و نقد کتاب تهران:
کامو معنای امری به نام «سوءتفاهم» را در همان ابتدا بهصورت ضمنی و در پس گفتوگوها برایمان تعریف میکند: شاید بیهوده میگوییم سوءتفاهم امری است که پیش میآید. مادر و مارتا سوءتفاهم را پیش میآورند و آن را ایجاد میکنند.
در سوءتفاهم، کامو به شکلی زیبا و بیرحمانه پرده از رنگهای خالی از حقیقتِ زندگیِ روزمره برمیدارد و جانِ زندگی انسان را در قالب داستانی زنده و محکم به تصویر میکشد
سوء تفاهم
Earn 5 Reward Points55,000 تومان قیمت اصلی 55,000 تومان بود.46,750 تومانقیمت فعلی 46,750 تومان است.
وزن | 64 گرم |
---|---|
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | چهاردهم |
سال انتشار | 1390 |
تعداد صفحه | 96 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9789649971810 |
ناموجود
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
مردها هرگز نمیدانند که چطور باید دوست داشت. هیچ چیز آنها را راضی نمیکند. آنچه را که آنها میدانند، خواب و خیال دیدن است؛ وظایف جدیدی برای خود تصور کردن است؛ سرزمینهای تازه و مسکنهای جدیدی را جستجو کردن است. در صورتی که ما میدانیم باید در دوست داشتن عجله کرد؛ در یک بستر خوابید، دست به یکدیگر داد و از غیبت ترسید. آدم وقتی دوست میدارد هرگز خواب چیزی را نمیبیند.
این صدای تنهایی است، لحن عشق نیست.
اگر محکومین به مرگ، دردها و رنجهای دلشان را برای میرغضبها بازگو میکردند، حال دنیا چه میشد؟
فقط میخواهم بگویم که گاهی دوست دارم ببینم تو میخندی.
میان خودمان صمیمیتی بیابیم
برای ماندن در یک مکان، آدم باید دلایلش را هم داشته باشد؛ یعنی دوستانی را ومهر و محبت چند نفری را. وگرنه، محرکی برای ماندن در یک جا و نماندن در جای دیگر، وجود نخواهد داشت.
آدم وقتی که کسی در انتظارش هست به این سادگی نمیمیرد.
اما خیلی نادر است که یک آدم پولدار تنها باشد.
عادت، نیروی بزرگی است.
من فقط مشتاق آرامشم. مشتاق اندکی فراموشی
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.