برای اینکه بتوانیم بارتلبی را بهتر بخوانیم، نخست باید دریابیم که هرگز معلوممان نمیشود بارتلبی کیست یا چهکاره است، لیکن دمادم از ما خواسته میشود که از خود بپرسیم ببینی کیست و چه کاره است. باید متوجّه باشیم که او چهبسا هرچیزی بوده باشد، از تکه آبآورد انسانی و تارک دنیایی آگاه و متقدر گرفته تا تجسّدی الوهی. نخستین امکان را که در نظر بگیریم، به کیفیّت یکسره اندوهبار این داستان پی میبریم؛ آخرین امکان را که درنظر بگیریم، معلوممان میشود که این داستان شوخی عجیب و غریبی است و یکی تراژدی تمثیلی.
بروس فرانکلین
همدردی و خوبی ممکن است دو پدیدار مرتبط باشند ولی یکی نیستند. با اینکه در«بیلیباد» نقش عمده با همدردی است، ولی موضوع داستان خیر فراتر از فضیلت و شر ورای رذیلت است و طرح داستان از روبرو شدن این دو، شکل میگیرد. خبر فراسوی فضیلت همان خوبی طبیعی و شر فراتر از خبث همان «فساد و تباهی به اقتضای طبیعت» است که بلکی از پستی و شهوت جداست. هیچیک از این دو صفت جنبه اجتماعی ندارد و دو مردی که اینگونه خیر و شر را تجسم میدهند به هیچجا در جامعه متعلق نیستند. بیلیباد کودکی سرراهی بوده است و شخصیت مخالف او کلاگارت هم معلوم نیست از چه اصل و ریشهای است.
بهنام مؤمنی –
بارتلبی محرر یکی از بهترین داستانهای کلاسیک است. تکجملۀ بارتلبی از ماندگارترین جملات است: «ترجیح میدهم که: نه!» عالی است.