آن از پانزده سالگی عاشق مرد شده بود؛ آنقدر که از زندگیاش در سالهای قبل از آن چیزی یادش نمیآمد. مرد هجده ساله بود که جنگ شروع شد و نوزده ساله بود که رفت به جنگ، و هربار که برمیگشت بزرگتر شده بود؛ نه چند ماه، بلکه سالها، دههها و قرنها. با وجود این، اولین بار که به خانه برگشت هنوز خودش بود. شبها گریه میکرد و مثل آدمی تبدار بدنش میلرزید. به آن گفته بود که دیگر نمیتواند برگردد. خیلی میترسید. شب قبل از برگشتن، زن ا و را کنار رودخانه پیدا کرد و به خانه آوردش. (نباید هرگز چنین کاری میکرد و باید میگذاشت کار خودش را بکند.) این خودخواهی بود که مانعش شد. حالا داشت نتیجهاش را میدید.
جسد زنی در اعماق رودخانه ی میان شهر پیدا می شود. همین اتفاق در تابستان برای دختری نوجوان هم افتاده بود. این دو نفر، اولین زنانی نیستند که جانشان را در آب های تاریک این رودخانه از دست می دهند اما مرگ آن ها، اسراری فراموش شده را دوباره مطرح می کند. در مرکز داستان، دختر پانزده ساله و تنهایی وجود دارد که بدون پدر و مادر و هیچ دوستی، تحت حمایت خاله اش زندگی می کند. خاله ی دخترک، آدمی منزوی و مضطرب است که به مکانی بازگشته که سال ها پیش از آن فرار کرده بود؛ مکانی که قسم خورده بود هیچ وقت به آن بازنگردد.
محمد….. –
داستان واقعا هیجان انگیز و معمایی پیش رفته واقعا سرگرم کنندس
سید محمد مهدی –
فوق العاده هیجان انگیز، برای علاقه مندان به رمان های جنایی و هیجان انگیز توصیه میشه
لیبل "خریدار محصول" sadat_7 (خریدار محصول) –
خب کتابی بود که خیلی برام جذاب نبود
روایت یه رودخونه و دوتا خواهرِ که بعد از سال ها و با مرگ خواهر بزرگتر اتفاق میفته