محمدرضا وحیدزاده
زنگ زدم هزار بار، جان پدر کجاستی؟
باشه عزیز! برندار، جان پدر کجاستی؟
جان به لبم رسیده و بغض امان نمیدهد
حرمت من نگاه دار، جان پدر کجاستی؟
گفت کسی: شنیدهای این خبر عجیب را؟
با خبرش مرا چه کار؟ جان پدر کجاستی؟
خبر رسیده لشگری به دشت غنچه تاخته
تو را چه کار با سوار؟! جان پدر کجاستی؟
داغ هزار لاله است در دل این خاک غریب
بخوان، بخوان، بخوان هَزار! جان پدر کجاستی؟
علی –
بسیار عالی
کهن زمین خراسان چه بیشمار شکستی
به رغم این همه تاریخ استوار شکستی
گهی به تیغ جهالت گهی به تیر کدورت
به پیش هر کس و ناکس چه آشکار شکستی
درون سینه تو صد هزار طالب و داعش
به ضرب هر تبر و تیر هر بهار شکستی
چو شیشههای خیابان شبیه قلب فقیران
هزار بار شکستی هزار بار شکستی
کنون نمانده ز تو جز ستون سقف شکسته
دریغ و درد که در چشم روزگار شکستی
بلند شو وطن زخم خورده، ملت عاشق!
چه دردمند نشستی، چه داغدار شکستی!