این کتاب، روایت زندگی میرزامهدی، شهیدی ۲۵ ساله و اصالتا افغانستانی است که در قم به دنیا آمده و زندگی کرده. او در سالهای رشدش فضاها و فازهای مختلفی را تجربه میکند. از کوهنوردی و دوچرخهسواری حرفهای تا حضور در هیئت و خدمت در فضاهای مذهبی. تا اینکه آهسته و پلهپله به فازی میرسد که دیگر در آن آرام و قرار میگیرد؛ فاطمی شدن.
این شهید مدافع حرم فاطمیون در حال تحصیل در دانشگاه است و در کنارش به کار بنایی نیز مشغول است که زمزمه جنگ سوریه به گوشش میرسد. میل رفتن میکند اما مادرش راضی نیست. یک سال و نیم تلاش میکند تا بالاخره رضایت مادر را هم به دست میآورد و راهی میشود.
شهید صابری در سوریه به دلیل سطح تحصیلاتش به مخابرات قرارگاه حماه اعزام میشود و پس از آن با تشکیل تیپ هجومی سیدالشهداء (ع) به حلب میرود. با قابلیتهای زیادی که از خود بروز داده مسئولیت مخابرات تیپ، تمام و کمال به او واگذار می شود، جایگاهی که به دلیل حساسیت مخابرات بر عهده ایرانیها بوده. با همهی اینها اما مهدی، رَزم را بیشتر از مخابرات دوست دارد و برای اعزام دومش در تلاش است تا وارد گردانهای پیاده بشود.»
در خون شریک، دقیق و مفصل از عملیات ها می خوانید. در کنار روایتی از زندگی شهید میرزامهدی صابری، تاریخچه ای از داعش و جبهه النصره و چگونگی حضور ایرانی ها و افغانستانی ها در سوریه نیز پیش روی شماست.
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.