کتاب “خورشید که غرق نمی شود” داستان زندگی یکی از آدم های عجیب است. کسی که بلد بوده قاعده معمول زمان را به هم بریزد و در هجده سالگی بیش تر از عرفای بزرگ خانقاه ها و مجتهدین کهنسال حوزه های علمیه از زندگی درک و شهود داشته باشد. آن قدر که وصیت نامه و یادداشت های روزانه اش هر مدعی فهم و کمالات و ایمانی را به فکر بیندازد که مگر این آدم چند سالش بوده؟
این کتاب به قلم جذاب و توانای خانم فائزه غفارحدادی به رشته تحریر درآمده است.
سعیده شبرنگ –
هنوز وقت نکزدم تمومش کنم اما مطمئن هستم یکی از کتابهای خوب ولی گمتامه
علی –
این که کتابی دست گرفتهاید، از زندگی یک جوان هجده ساله. هر جای دنیا بگویید که من کتابی خواندهام از زندگی یک پسر هجده سالهٔ معاصر، تعجب میکنند. هجده سال مگر چقدر است که شخصی در آن چه بکند که ارزش کتاب نوشتن و ماندگار شدن داشته باشد؟ هجده سالههای دنیا همیشه چه کردهاند؟ هجده سالههای این روزهای اطراف خودمان چه؟ خیلی هنر کنند چهار تا کتاب درسی و داستان خوانده باشند و به فکر کنکور و انتخاب رشته و دیدن فلان فیلم و رفتن به فلان پارک و باشگاه و فروشگاه. شاید برای جوانهای امروز این چیزها افسانه باشد.