

این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید
حریر
حریر
115,000 تومان قیمت اصلی: 115,000 تومان بود.92,000 تومانقیمت فعلی: 92,000 تومان.
نویسنده | |
---|---|
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | دوم |
سال انتشار | 1400 |
1-20 | 21-50 | 51-100 | 101+ |
92,000 تومان | 86,250 تومان | 80,500 تومان | 74,750 تومان |
برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
115,000 تومان قیمت اصلی: 115,000 تومان بود.92,000 تومانقیمت فعلی: 92,000 تومان.
موجود در انبار
مشاهده QR CODE

با خرید این محصول 9 سکه معادل 1,840 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!
ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 500,0000 تومان
امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ
کادوپیچ
برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)
«حریر» رمانی بر اساس وقایع تاریخ معاصر است که حکایت از جریان کشف حجاب رضا خانی دارد. در دل تاریخ معاصر سوژه ها و قصه های نابی خوابیده است که کمترکسی سراغ آن می رود. کشف حجاب یکی از تحولات مهم اجتماعی است که« فاطمه سلطانی» نویسنده کتاب توانسته است از دل آن قصه حریر را بیرون بکشد.
حریر اسم دختر روستایی ساده است که سواد خواندن و نوشتن را از عموی روحانی خود فراگرفته و نامزد پسرعموی طلبه خود شده است.
راوی اصلی حریر است و جایی که حریر حضور ندارد، قصه از زبان سوم شخص ادامه پیدا می کند. کتاب با طعم خوب یک عروسی اصیل، در روستایی با صفا با مردمانی صمیمی و مهربان شروع می شود ولی ناگهان صدای کل کشیدن های شاد به جیغ های پی در پی و خوفناک تبدیل می شود. تغییر فضای رمانتیک به فضایی اکشن و هیجان انگیز باعث می شود تا مخاطب خود را از مطالعه سرسری کتاب به خواندن مداوم و عمیق کتاب مشغول کند. توصیف دقیق و تصویرگونه لحظه های دزدیده شدن حریر به دست ممد بغدادی، وکیل باشی رضاخان و غیرت به جوش آمده جوانان روستا تا حمله آنان به سمت قزاق ها تا کشته شدنِ… همه و همه داستان را به فیلمی پرهیجان و نفس گیر تبدیل می کند.
اینکه حریر سر از کجا در می آورد و عاقبت علیسان، نامزد حریر و مردان غیرتی روستا چه می شود و آنان در نبود حریر چه می کنند و این که داستان در آخر به کجا می رسد، سؤالاتی گره خورده اند که خواننده را مجبور می کند تا آخر کتاب همراه راویان قصه باقی بمانند.
« چند روز بود که آمده بودم خانۀ شهناز خانم. دروغ چرا؟ انگار بعد از آن همه مصیبت، خدا دلش برایم سوخته بود و جایی افتاده بودم که فکرش را هم نمی کردم. شهناز خانم و شوهرش به تنها چیزی که شبیه نبودند، ارباب و خانم خانه بود. شهناز خام این قدر سرش به کارهای بیرون خانه گرم بود که دیگر فرصتی برای خاله زنک بازی و مچ گیری پیدا نمی کرد. از همه بهتر صنم بود که انگار دارد توی خانه خودش زندگی می کند. می خورد و می چرید و خانه را اداره می کرد. از حق نگذرم، این قدر زرنگ و کاری بود که فِری دورش خودش می زد و همه چیز سر وسامان می گرفت. به لطف تروفرزی صنم، آن قدر وقت داشتم که همه جا سرک بکشم… از میان تمام اتاق ها، یکی جذابیت بیشتری برایم داشت…»
وزن | 170 گرم |
---|---|
نویسنده | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | دوم |
سال انتشار | 1400 |
تعداد صفحه | 211 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9786226837835 |
10 دیدگاه برای حریر
پاکسازی فیلتربرای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.

فاطمه سلطانی؛ متولد 28 دی ماه سال 1351 و فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد رشتۀ فلسفه هنر است.
إنشاءهای دوران مدرسه اولین جرقه های نوشتن را در ذهن او زنده کرد و با نوشتن إنشایی از زبان یک درخت که در آخر تبدیل به نیمکت یک کلاس درس می شد، از همان روزگار مدرسه ثابت کرد می تواند در قامت یک نویسنده حرف برای گفتن داشته باشد.
زمانی که فاطمه سلطانی، محصل کلاس دوم دبیرستان بود و جنگ تحمیلی هشت ساله تازه تمام شده بود، جوانی که بیشتر سال های جوانی خود را در جبهه گذرانده بود به خواستگاری او آمد و در 16 سالگی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج یک دختر به نام نرگس و یک پسر به نام علیرضا است. همسرش یکی از مشوق های مؤثر او در مسیر نویسندگی بوده است.
او نوشتن را به صورت حرفه ای با فیلمنامه شروع کرد و برای او نگارش فیلمنامه پُرچالش تر از رمان نویسی است. از خاطره انگیزترین دوران نویسندگی سلطانی،حضور فعال در کارگاه های مرکز پژوهش های صدا و سیمای قم است که برای او دورانی پُرشور و شوق از نویسندگی را رقم زده است.
یکی از تلخ ترین خاطرات او که برای هیچ نویسنده ای خوشایند نیست؛ سفارش فیلمنامه ای است که یک کارگردان به او می دهد ولی پس از اتمام نگارش آن فیلمنامه و با وجود تأیید شدن آن در ارزیابی های لازم، کارگردان در وعدۀ ساخت این فیلمنامه بدقولی می کند و کار ناتمام می اند.
فاطمه سلطانی از میان آثار خود،فیلمنامۀ سریال «زید» و رمان «حریر» را که توسط نشر کتابستان منتشر شده، بیشتر دوست دارد و «آخرین ملکه چین» نوشتۀ «پرل.اس.باک» و «بر باد رفته» نوشتۀ «مارگارت میچل» از دوست داشتنی ترین آثار داستانی مورد علاقۀ او هستند.
او جز دنیای نویسندگی؛ از مدیریت اجرایی در فضای نشریه تا کارشناسی و ارزیابی در حیطۀ رمان و فیلم را تجربه کرده است و در حال حاضر هم ارزیاب و مشاور سایت «مشاور فیلم» است و در شورای ارزیابی رمان برخی از مراکز هم فعالیت دارد.
او وقتی کلاس اول دبستان را تمام کرده بود با پس اندازهایش اولین کتاب خود را که «زیبای خفته» بود برای خود خرید و همان کتاب آغازی شد برای عمری سر و کار داشتن با کتاب و خواندن و نوشتن. او در شب های امتحان دورۀ دبیرستان بنا به اشتیاق وافرش به خواندن، کتاب های با قطع جیبی را بین کتاب های درسی خود مخفی می کرد تا بتواند دور از چشم بقیه به جای درس، آن ها را بخواند.
پس از نوشتن، خواندن جذاب ترین فعالیت برای اوست و در کل وقتش بیشتر از نویسندگی صرف خواندن می شود. او در نوشتن به شدت کاهل است و مدام می خواهد از نوشتن فرار کند حتی شده به قیمت مشغول شدن به کارهای خانه که از آن به شدت متنفر است.
1-20 | 21-50 | 51-100 | 101+ |
92,000 تومان | 86,250 تومان | 80,500 تومان | 74,750 تومان |
بریده هایی از این کتاب
متن ارسال بعد از بررسی تایید و منتشر خواهد شد.
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
-
مریم
دخترا که حق تحصیل نداشتن. موهامون رو با تیغ میزد، بهمون لباس پسرونه میپوشوند. اسم من رو گذاشته بود عبدالله. تا چند سالی میرفتیم مدرسه و کسی نمیفهمید. تا اینکه یه روز یکی از دوستاش بدون اطلاع اومد خونهمون. من با سر تیغزده و لباس دخترونه سر حوض آببازی میکردم. فکرش رو بکن. شهناز زد زیر خنده و ادامه داد: «اون وقت بود که همه فهمیدن من شهنازم نه عبدالله.» بعد از جا بلند شد و گفت: «من دختر مردیام که پنجاه سال از عمرش رو پای باسوادکردن مردم این مملکت خرج کرده. همۀ اینا رو گفتم که به اینجا برسم: من عشق میکنم وقتی میبینم اینجوری تشنۀ یادگرفتنی. حالا پاشو برو بخواب. اینا جایی نمیرن، میتونی هروقت که کار نداشتی بیای دوباره بخونیشون.»
-
مریم
«من شاگرد امامزمانم. چهجوری ساکت بمونم وقتی این نامسلمون داره واجب خدا رو قدغن میکنه؟ وقاحت رو ببین…» و بعد شروع کرد به خواندن اعلامیۀ داخل دستش. – قبلاً که آخوندها و ملاها مردم را امربهمعروف و نهیازمنکر میکردند این بهخاطر آن بود که حکومت ضعیف بود و نمیتوانست مملکت را درست اداره کند و در نتیجه ملاها مجبور بودند بعضی از کارها را انجام بدهند؛ اما حالا دیگر حکومت قوی شده است و خودش به مردم میگوید چه کار بکنند و چه کار نکنند و دیگر ملاها حق ندارند در این نوع کارها دخالت کنند و به اسم امربهمعروف و نهیازمنکر مزاحم مردم شوند و اگر این کار را بکنند، به جزای خود خواهند رسید. بعد درحالیکه با پشت دست دیگرش روی اعلامیه میکوبید، غرید: «این آدم ضدّدینه، ضدّاسلامه، ضدّروحانیته.
-
مریم
حالا دیگر هیچ مفری نداشتم. دلم میخواست دیوار میشکافت و من را میبلعید. دست تیمورتاش روی سنجاق زیر گلویم نشست و درحالیکه داشت سنجاق فیروزهنشان را با دو انگشت باز میکرد، آرام گفت: «از وقتی دیدمت، …تو گراند هتل،… یادته؟ دارم فکر میکنم موهات چهرنگیه.»
-
مریم
دو زن از فامیلهای مادری، تشتی را سر دست گرفته بودند و با مهارت مینواختند. بقیه هم بهفراخور اینکه فامیل عروسبودند یا داماد، دو دسته شده بودند و هر دسته یک سمت خزینه کُپه شده، شعر میخواندند و یکیدرمیان جوابِ هم را میدادند. عمهزری که هم عمۀ داماد بود و هم عمۀ عروس، سردستۀ هر دو گروه بود. با آن گوشتهای زیر غبغبش، غشغش میخندید و با هر دو گروه همخوانی میکرد. – نون و پنیر آوردیم، دخترتونو بردیم. – نون و پنیر ارزونیتون، دختر نمیدیم بهتون. – تشت طلا آوردیم، دخترتونو بردیم. – تشت طلا ارزونیتون دختر نمیدیم بهتون.
-
مریم
در میانشان پیرزنی نشسته بود که به عصای در دستش تکیه داده بود. موهای سفیدش دو طرف پیشانیاش را قاب گرفته بود و تمام هیکلش از زردی طلا و درخشش جواهراتش برق میزد. ناخودآگاه او را با پیرزنهای ده مقایسه کردم. یاد حرفهای ننه افتادم. پیرزنها را که میدید، میگفت بعد از اینکه حسابی پیر و فرتوت شدند به یک گولۀ پنبه تبدیل میشوند و باد آنها را با خود میبرد. در کودکی که هنوز تصوری از مرگ نداشتم باور میکردم؛ ولی الان داشتم فکر میکردم اگر ننه راست هم میگفت، هیچ بادی زورش به بلندکردن این پیرزن با این حجم از طلا و جواهرات نمیرسید.
-
مریم
هروقت که از قم میآمد به ده، شبها قرارمان زیر پنجره بود. دیشب هم که دو شب بیشتر به عروسی نمانده بود، قرارمان پابرجا مانده بود. علیسان که رسیده بود زمینِ پشتی، کلوخی زده بود به لتۀ چوبی پنجره.
m.m.arabi2009.ir –
خیلی کتاب خوبی است و داستان پردازی زیبایی در آن صورت گرفته است.??????
Mahdi –
داستانی جذاب و پر از هیاهوی دورانی که ظلم مثل بختک روی آدمهای روزگارش افتاده بود و قصد نداشت دست از سرشان بردارد.ماجرایی که در دلش حقیقتی از تلخ ترین دوران تاریخ آدمهایش می گوید…
لیبل "خریدار محصول" فاطمه (این محصول را خرید کرده است.) –
خیلی زیبا بود??
لیبل "خریدار محصول" زهرا (این محصول را خرید کرده است.) –
عالیه?
لیبل "خریدار محصول" فاطمه (این محصول را خرید کرده است.) –
چقدر این کتاب رو دوست داشتم، تلخی و شیرینی رو باهم داشت، و پایانش دور از انتظار بود کاملا…
لیبل "خریدار محصول" علی (این محصول را خرید کرده است.) –
کتاب زیاد خوندم. حریر قطعا جزو سه تا کتاب عالی بوده که خوندم. واقعاً فوق العاده بود.
لیبل "خریدار محصول" sadat_7 (این محصول را خرید کرده است.) –
کتاب خوبی بود برای گذروندن وقت
اما خیلی قوی نبود ولی خب داستان جالبی داشت که آدم و وادار میکرد به این که خودتو جای حریر بذاری
sadat_7 –
روایت دختری به اسم حریر که طی اتفاقی از نامزدش شب عروسی دور میشه و چند وقت دور از هم میگذرونن تا بالاخره پیدا میکنن همدیگه رو
برای گذروندن وقت و یک بار خوندن می ارزه
کریمی (این محصول را خرید کرده است.) –
اتفاقات جالب و خواندنی تو زمان قدیم
شهیده بانو –
داستان زیبا و پر از هیاهو