

این کالا را با دوستان خود به اشتراک بگذارید


جنگ چهره زنانه ندارد
جنگ چهره زنانه ندارد
390,000 تومان قیمت اصلی: 390,000 تومان بود.331,500 تومانقیمت فعلی: 331,500 تومان.
نویسنده | |
---|---|
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | , |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ |
بیست و ششم |
سال انتشار |
1401 |
1-10 | 11-20 | 21-100 | 101+ |
331,500 تومان | 312,000 تومان | 292,500 تومان | 273,000 تومان |
برای ثبت درخواست تامین، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
390,000 تومان قیمت اصلی: 390,000 تومان بود.331,500 تومانقیمت فعلی: 331,500 تومان.
در انبار موجود نمی باشد
مشاهده QR CODE

با خرید این محصول 33 سکه معادل 6,630 تومان در باشگاه مشتریان دریافت کنید!
ارسال رایگان پستی برای سفارش های بالای 500,0000 تومان
امکان ارسال سفارش به صورت کادوپیچ
کادوپیچ
برای اینکه سفارش رو کادوپیچ براتون ارسال کنید، باید بعد از اضافه کردن کتاب ها به سبد خرید ، وارد سبد خرید بشید و دکمه "کتاب رو براتون کادو کنیم؟" رو بزنید.
حتی میتونید در ادامه آدرس کسی رو که مایلید براش سفارش کادوپیچ شده ارسال بشه رو وارد کنید ;)
سوتلانا الکسیویچ (1948)اولین نویسنده ی تاریخ است که به خاطر نوشته هایش در ژانر مستند نگاری جایزه ی ادبی نوبل را از آن خود کرد. جنگ چهره ی زنانه ندارد روایت پر فراز و نشیب این مستند نگار بلاروسی است از روزگار و خاطرات زنانی که در ارتش اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم جنگیدند و حالا بعد از سال ها از کابوس ها،تنها و هول های شان میگویند.او چند صد نفر از این زنان را می یابد و با تمام شان حرف میزند.از هر قشری هستند؛پرستار،تک تیرانداز،خلبان،رخت شور،پارتیزان،بی سیم چیو…و خاطرات تکان دهنده اند..زنانی که پوتین پوشیدند و در ترکیب خاک و خون و ترس زنده ماندن…الکسیویچ با تدوین این آدم ها کنار هم کلیتی می سازد و متناقض و شورانگیز،پرهیاهو و صامت…کتاب گاه شامل چنین لحظاتی میشود که فراتر از خوانده ها و شنیده های مرسوم است درباره ی جنگ،بی پرده و عریان است و ناگهان مادری را به ما نشان میدهد که برای عبور از خط بازرسی آلمانی ها بچه اش را نمک اندود میکند تا تب کند و سربازان بهراسند از تیفوس و او بتواند در قتداق بچه ی گریان با پوست ملتهب سرخ شده دارو ببرد برای پارتیزان ها…و این کتاب چنین آدم هایی است…
وزن | 356 گرم |
---|---|
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | , |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ |
بیست و ششم |
سال انتشار |
1401 |
تعداد صفحه |
364 |
جلد کتاب |
شومیز |
زبان کتاب |
فارسی |
برای ثبت نقد و بررسی وارد حساب کاربری خود شوید.
1-10 | 11-20 | 21-100 | 101+ |
331,500 تومان | 312,000 تومان | 292,500 تومان | 273,000 تومان |
بریده هایی از این کتاب
متن ارسال بعد از بررسی تایید و منتشر خواهد شد.
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
-
خدیجه
من وقتی اسرای آلمانی رو می دیدم خوشحال می شدم. خوشحال می شدم از این که اونا رو تو این وضعیت می دیدم؛ هم سرشون تو کیسه بود و هم پاهاشون… اونا رو از خیابونای روستا عبور می دادن، التماس می کردن؛ “مادر، نون بدید… نون…” تعجب می کردم از این که روستایی ها از خونه هاشون بیرون می اومدن، یکی به شون نون می داد، یکی یه تیکه سیب زمینی. پسر بچه ها پشت سر اسرا می دویدن و به طرف شون سنگ پرتاب می کردن… زن ها گریه می کردن…
-
خدیجه
من دختر مامانی ای بودم، تو خونه خیلی لوسم کرده بودن. حالا موهام رو پسرونه اصلاح کرده بودن و فقط یه کاکل روی سرم مونده بود. پدر و مادرم اجازه نمی دادن برم جنگ، اما برای من زندگی فقط یک مفهوم داشت؛ این که برم جبهه! این پلاکاردهایی که الان تو موزه ها هست، مثل “مام میهن تو را فرا می خواند!” و “تو برای جبهه چه کاری انجام دادی؟” روی من خیلی اثر می کردن. همیشه این شعارها جلو چشمام بود. ترانه ها هم همین طور؛ برخیز ای کشور عظیم… برخیز برای آخرین نبرد…
-
خدیجه
من از مادرم خواهش کردم… التماسش کردم تو فقط گریه نکن… شب نبود، اما هوا تاریک بود، مادرامون که اومده بودن تا دخترهاشون رو بدرقه کنن، گریه نمی کردن، فریاد می زدن. مادرم مثل سنگ بی حرکت ایستاده بود. خودش رو نگه می داشت، می ترسید بزنم زیر گریه.
-
خدیجه
دربارهی چکمههای مردانه و کلاههای زنانه: «ما توی زمین زندکی میکردیم… مثل موش کور… بهار که میشد یه شاخه میآوردی و میذاشتی رو تاقچه. تماشاش میکردی و شاد میشدی. آخه فردا ممکن بود نباشی. به این خاطر به خودت فکر میکنی و سعی میکنی شاخه رو به خاطر بسپاری… از خونه برای یکی از دخترها لباس زنانهی پشمی فرستادن. ما حسودیمون میشد. با اینکه میدونستیم امکان پوشیدن لباس شخصی تو جنگ وجود نداشت. ارشدمون که مرد بود غر زد و گفت:«بهتر بود واسهت ملافه میفرستادن. فایدهاش بیشتر بود.» ما ملافه نداشتیم، بالش هم نداشتیم. رو شاخهها میخوابیدیم، روی کاه. اما من یه جفت گوشواره داشتم که همیشه از بقیه مخفی میکردم، قبل از خواب گوشوارهها رو میذاشتم رو گوشم و باهاشون میخوابیدم…
دیدگاهها
پاکسازی فیلترهیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.