«تنفس در بینهایت» داستان با عبدالرحمن جوانمردِ عدالتخواهی است که حکومت متوکل عباسی تمام خانواده اش را کشته و به دنبال قتل او نیز هستند. نجات او به دست آسیه ،عشق را در دل او جوانه میزند. اما او ماموریتی بزرگ برایی کشف حق و حقیقت دارد. ماموریتی که به خاطر آن مجبور به ترک وطن و تازه عروسش می شود و دل به جاده حقیقت می سپارد. مسیری که او را به حقیقت اصلی هدایت می کند.مسیری که به سامرا منتهی می شود…
از متن کتاب :
باباحیــدر تمــام مــدت دســت آســیه رادر دســتش گرفتــه و فشــار میدهــد. آســیه آیــه قــرآن زمزمه می کند:
اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ
باباحیدر گریه میکند. دختــرم! مگــر جــز از خــدا از دســت دیگــری انتظــار کمــک داری؟ چــرا صدایــش نمیکنــی؟ خداونــد در قــرآن از مــا میپرســد آیــا معبــود دیگــری جــز خداســت؟
آسیه با حرف پدربزرگش گریه میکند و از او میخواهد تا برای عبدالرحمان دعا کند.
باباحیدر دست نوه اش را رو به آسمان بلند میکند.
دختـرم!دعـا را از کسـی گدایـی نکـن. همین کـه حاجتمنـد شـدی، خـودت حاجـتت را از خدایـت درخواسـت کـن. خداونـد در قـرآن ضامـن اجابـت دعاهـا شـده اسـت.
آســیه در دل رهایــی عبدالرحمــان را از پــروردگار درخواســت میکنــد. لحظــه ایب عــد پنجــه دســت گــرم و مردانــه ای را روی شــانهاش احســاس میکنــد. هاشــم آهنگــردســت روی شــانۀ آسـیه گذاشـته اسـت.
آسیه اینجا چه میکنی؟
محمد….. –
چه عاشقانه زیبایی سختی عشق فانی دربرابر عشق جاودانه
مثل کتاب عشق در برابر عشق میمونه تقریبا ولی خب هر دو کتاب جذابیت های خودشون رو داره
این کتاب چاشنی همچون ظالمی مثل حکومت عباسی و عشق فانی و راه سخت رسیدن به عشق جاودانه ای مثل امام هادی ع رو داره…
واقعا کتاب قشنگیه