این کتاب به دلیل تازگی ماندگارش، همیشه محبوب همهی نسلها بوده و بیش از صد و بیست بار در کشورهای انگلیسی زبان در قطعهای کوچک و بزرگ به چاپ رسیده، و برپایهی آن فیلمهای متعدد ساخته شده است که نخستیناش فیلمی بود صامت محصول 1915 و تازهتریناش فیلمی محصول 2007 . این کتاب نثری چندان زیبا و داستانی چنان جذاب دارد که پس از گذر دوازده دهه از انتشار آن در سال 2010 در دابلین کتاب سال شناخته شد.
دوریان گری جوان خوشسیما و برازندهای است که تنها به زیبایی و لذت پایبند است و هنگامی که دوست نقاشش از او چهرهای در کمال زیبایی و جوانی میسازد، او از اندیشه گذشت زمان و نابودی جوانی و زیبایی در اندوه عمیقی فرو میرود، پس در همان لحظه آرزو میکند که چهره خویش پیوسته جوان و شاداب نگه بماند و در عوض، گذشت زمان و پیری و پلیدیها بر تصویر او نشانهای باقی بگذارد و پس از مدتی متوجه میشود که ارزویش برآورده شده؛ ولی یکی از دوستان او به نام «لورد هنری» کمکم او را به راههای پلید میکشاند و تصویر دوریان گری، به مرور، پیرتر، پلیدتر، و کریه تر میشود. او به مرور تا جایی پلید میشود که اولین قتل خود را انجام میدهد و خود «بسیل هاوارد»، نقاش آن تصویر را میکشد. دوریانگری که هرروز چهره خود را در تصویر فرسودهتر و پیرتر میبیند، و راهی برای از بین بردن پلیدیها پیدا نمیکند، ناگهان خشمگین میشود و چاقوی بلندی را در قلب مرد درون تصویر فرو میکند. در همان لحصه مستخدمان صدای جیغ کریهی را میشنوند و به سوی اتاق دوریان گری میشتابند. انها تصویر ارباب خویش را در بوم نقاشی میبینند که در کمال جوانی و زیبایی است، آنچنانکه خود او را میدیدند، اما بر زمین جسد مردی نقش بسته است در لباس آراسته و کاردی در قلب، باپلیدترین و کریهترین چهره ی قابل تصور؛ که تنها از انگشترانی که به دستش بود میشد هویت او را فهمید…
تصویر دوریان گری
Earn 22 Reward Points255,000 تومان قیمت اصلی 255,000 تومان بود.216,750 تومانقیمت فعلی 216,750 تومان است.
وزن | 310 گرم |
---|---|
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
موضوع | |
قطع کتاب | |
نوبت چاپ | دهم |
سال انتشار | 1397 |
تعداد صفحه | 312 |
جلد کتاب | شومیز |
زبان کتاب | فارسی |
شابک | 9789643517939 |
ناموجود
برای ارسال بریده کتاب، ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود / عضویت
بارش باران سردی آغاز شد، و چراغهای خیابان در مه و باران همچون شبح مینمودند. مکانهای عمومی را یک یک میبستند، و مردان و زنان نامشخص دسته دسته بیرون آنها ایستاده بودند. از بعضی بارها صدای خندههای وحشتانگیز به بیرون میریخت، در بعضی دیگر مستان فریاد میزدند و ستیزه داشتند. درون کالسکه با کلاه تا پیشانی پایین کشیده، دوریان گری، با بیتفاوتی به ننگ و پستیهای آن شهر بزرگ نظر میافکند، و گاهی به گاه کلامی را که لرد هنری در خانه بزیل هال وارد به او گفته بود تکرار میکرد: «روح آدمی رو هیچ چیز جز حسهای انسان شفا نمیده؛ و حسهای انسان رو هم چیزی جزروح آدمی شفا نمیده.» آری، راز همین بود. و آن را چندین بار آزموده و بازهم میآزمود. تریاک خانهها بودند که میشد درآنها نسیان خرید، وحشت خانهها بودند که درآنها میشد یاد گناهان کهنه را با جنون معصیتهای نو برانداخت.
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.