رمان «به فردا فکر نمی کنم» به تأسی از سرشت رمان اجتماعی در ایران و فراز و فرودهایش روایتی است از بازنمایی زندگی انسان هایی که شرایط زیستی امروز جامعه ایرانی برای آنها فرجامی سیاه رقم زده است و اکنون در موقعیت راوی، داستان زندگی خود و آنچه از زاویه دید خودشان می گذرد را بازگو می کنند.
راوی این رمان یک زن است. زنی محکوم به اعدام. زنی که در انتظار اعدام در زندان به خرده روایت هایی از زندگی خود و زنانی چون خود در زندان در انتظار مرگ و یا فردای نامعلوم زندگی هستند را بازگو می کند. ضدقهرمان راوی داستان او هنگامی که زندگی خود را در معرض نیستی می بیند در قالب نامه ای که به مخاطبی نامعلوم نوشته شده است سعی می کند راه زندگی خود را و خواسته هایش در اندک روزهای باقی مانده را به شکلی بازگو کند.
نویسنده در رمان خود به زیبایی توانسته به موقعیت خاص محل رخداد رمان و فضاسازی روایی و نیز استخدام زبانی که راوی ضدقهرمانش را باورپذیر می کند دست پیدا کند. رمان او رمانی است که در آن بازی های زبانی و شخصیت پردازی ها با اعتدال و بدون هر نوع زیاده روی به چشم می خورد و همین مساله مخاطب را به سادگی برای دنبال کردن سرگذشت راوی ترغیب می کند.
محمد….. –
خب تصویرسازی داستان خوبه ولی باید اعتراف کنم بعضی جاهای داستان نویسنده کم آورده…