«برکت» نوشته «ابراهیم اکبری دیزگاه» کتابی است که به صورت روایی در قالب یادداشت های روزانه به نگارش درآمده است. این کتاب درخشش شایستهای در میان مخاطبین و اهالی کتاب داشته است. قلم روان و جذاب نویسنده مخاطب را به آسانی با خود همراه میکند.
برکت روایت کننده داستان طلبه است که برای تبلیغ ماه رمضان راهی روستای میان رودان میشود. نشان دادن فضایی دیگر از زندگی روحانیت در جامعه، کتاب را به یک اثر متفاوت تبدیل کرده است. هدف قرار گرفتن شیخ یونس با سیب های گندیده اولین چالشی است که ما را با ماجراهای متفاوت کتاب آشنا می کند. نوع نگاه سوالات و انتظارات مردم روستا روحانی علاوه بر اضافه کردن چاشنی طنز به داستان، حس کنجکاوی مخاطب را هم برمیانگیزد.
نویسنده برای نشان دادن فضای متفاوت، سعی می کند از کلیشه ها در امان باشد و واقعی تر به ماجرا نگاه کند، تا حدی که شیخ یونس، که راوی ماجراست، به حقایق باطنی خود اعتراف می کند و بر خلاف تصور خواننده، در در مورد آخرین زمان قرائت قرآن خود می گوید:
«چند سال, یا ماه, یا نمی دانم, مدتی بود که خودم هم این مصحف را باز نکرده بودم. صدای قرآن در دلم می نشست و جان می گرفتم. زمانی خیلی از این آیات را حفظ بودم ولی امروز…. خدا لعنتت کنه سونیا! چه بلایی سرم آوردی حتی قرآن را فراموش می کنم به همین راحتی.»
«سونیا» زمزمه نفرت انگیزی است که همیشه همراه شیخ است. آیا او همسر شیخ یونس است؟ برای بسیاری از مخاطبین جالب است که یک روحانی فردی به اسم سونیا را در زندگی خود داشته باشد.
داستان زمانی به گره تازه می رسد که در ماجرای سقوط سیمین از بام، شیخ متوجه حضور ملیحه کاظمی، دانشجوی دانشگاه ادبیات تهران و هم اتاقی سمیرا در آنجا می شود. سمیرا خودکشی کرده است و شیخ می ترسد از اینکه ملیحه ماجرای خودکشی او را به مردم روستا بگوید.
«… چیزی نگفتم. اگر یک جملۀ دیگر می گفت، می زدم زیر همه چیز و دیگر دعا نمی کردم. زنیکه جوری حرف می زد انگار من برای آن وعده های توخالی کاری انجام می دهم! فردا هم نمی روم عیادت نوروز. اگر بروم، شاید فکر کنند به خاطر بزغالۀ سیاه است. وای بر من گیر این قوم افتاده ام. چه آدم هایی! شأن مرا به اندازۀ یک بزغاله پایین می آورند…
… دراز می کشم بخوابم. صدای پیامک مجبورم می کند بلند شوم، بروم گوشی را از جیبم بردارم و باز کنم…»
m.m.arabi2009.ir –
♥️♥️ممنون از کتابستان♥️♥️
زهرا –
کتاب خوبی بود ولی طراحی روی جلد جالب نبود
محسن –
این کتاب رابطه بین مردم و روحانیت و انتظاری که از هم دارند رو در قالب یک داستان با نثری تمیز و شسته رفته تقدیم مخاطب کرده.
فروغ –
کتاب داستانی جذاب با قلم و گفتاری روان داره
امیدوارم لذت ببرید از خوندنش
هانیه معتمدی (خریدار محصول) –
طلبه جوانی به نام «یونس برکت» در ایام ماه مبارک رمضان، برای تبلیغ به روستایی به نام میانرودان میرود. از رفتار نامناسب مردم روستا و واکنشهای یونس نسبت به آنها، موقعیت و خردهموقعیتهای متعدد داستانیای خلق میشود که برای مخاطب جذاب و خواندنی است.